مشاوره خانواده - مشاوره تحصیلی

استفاده از مطالب و محتوا با حفظ حقوق مولف و درج آدرس وبلاگ بلامانع است

مشاوره خانواده - مشاوره تحصیلی

استفاده از مطالب و محتوا با حفظ حقوق مولف و درج آدرس وبلاگ بلامانع است

بازی درمانی در آموزش مهارت ها

«بازی» به هر گونه فعالیت جسمی یا ذهنی هدف دار که به صورت فردی یا گروهی انجام پذیرد و موجب بروز نیازهای کودک شود، گفته می شود. بازی وسیله ی طبیعی کودک برای اظهار و بیان «خود » است. «آلفردآدلر» روانشناس معروف   می گوید: هرگز نباید به بازی به عنوان روشی برای وقت کشی نگاه کرد  و «گری لندرث» اظهار می دارد که: «بازی کردن برای کودک مساوی است با صحبت کردن برای یک بزرگسال، بازی و اسباب بازی، کلمات کودکان هستند». بازی ۵ ویژگی اساسی دارد: از درون برانگیخته می شود، آزادانه انتخاب می شود، لذت بخش است، واقعیت گریز است و بازیکنان به طور فعال در آن شرکت دارند. برای درک بیشتر دنیای کودکان می باید آنها را در هنگام بازی  مورد مشاهده قرار داد. بازی برای کودکان همانند کلام برای بزرگسالان است.

ادامه مطلب ...

جامعه ما و خشونت خانگی

مقدمه
دردوردست­ها سراغش را نگیریم، همین نزدیکی­هاست؛ بخشی از وجود ما، آن­چنان با رفتارهای خشونت آمیز عجین گشته است که هر یک از ما لااقل برای یک بار هم که شده با شعله­ور شدن آتش خشم و تند شدن ضربآهنگ­های قلبمان آشنائیم. کافیست این بخش پنهان (به قول برخی صاحب نظران غریزه خشم) مجال یابد و به دنبال فکری نابجا و غیرمنطقی تحریک شود، آن­گاه به سادگی لحظات شادی و امید را به تلخی و یأس، اضطراب، فروپاشی ، تهدید و تحقیر مبدل می­سازد.
در دنیایی که ما زندگی می­کنیم، اگر چه خوشبختانه هنوز برای بیشتر ما "خانه و خانواده" محل امن ومطمئنی برای آرمیدن و تجدید قوای از دست رفته به شمار می­آید و خانه پناهگاهیست برای در امان ماندن از خشونت­های ناشناخته و شناخته شده اجتماعی، اما متأسفانه هنوز کم نیستند، "زنان و کودکانی" که نه تنها خانه خویش را امن نمی­بینند، بلکه بی­رحم­ترین کلمات تحقیرآمیز را در آنجاهر روز و هرشب یا شنیده اند ویا می شنوند. و در خلال عمر خویش یا قربانی خشونت­ واقع می شوند و یا شاهد درگیری­ و نزاع­ پر سر و صدای والدین­شان بوده­اند. از این­رو با توجه به پژوهش­های عمیقی که در این خصوص صورت گرفته، آشکار شده است، فرد قربانی و شاهد خشونت هر دو به یک اندازه از خشونت خانگی آسیب دیده و هر دو گروه احتمال بسیار زیادی دارد که بعنوان رفتارهایی آموخته شده، در آینده برای مواجه با ناملایمات و اختلافات بین فردی، به یک اندازه از این قبیل رفتارها استفاده کنند و از این طریق دیر یا زود چنین "میراث شومی" را نسل به نسل به آینده­گان انتقال دهند.
لازم به یادآوری است، اگرچه در حال حاضر،هنوز تا رسیدن به "صلح" درونی و واقعی،
فاصله­ای غم­انگیز فراروی ماست و سایه و استیلای بدخیم خشونت و پرخاشگری در جای جای جهان ما هر روز چهره ی زشت و بی رحم خود را نمایان تراز پیش به رخ تحمل و تساهل ،برباری و درایت می کشد ، اما هرگز نمی­بایست فراموش کنیم که، خشونت و پرخاشگری رفتاریست "اکتسابی و آموخته شده" و از سر بی­توجهی به جایگزینی رفتارهای انسانی و همدلانه، و یادگیری روش­های برقراری ارتباط مؤثر وشیوه­های کارآمد "حل مسئله" تکرار می­شود.
امروزه بسیاری از ما می­دانیم که طرفداران شاخه­ای از روانشناسی تحلیل­گرا به نام "روانشناسی تحلیل رفتار متقابل یا همان  TA " بر این باورند که از چهار وضعیت تربیتی زیر به نام­های :
1-       من خوبم     توخوب نیستی
2-       من خوب نیستم   تو خوبی   
3-       من خوب نیستم    تو خوب نیستی
4-       من خوبم    تو خوبی
سه وضعیت نخست آن، نتیجه تربیتی غلط و ناکارآمد(پاتولوژیک) است که به ترتیب موجب تربیت افرادی خودخواه و خودپسند برای وضعیت (1) ، افرادی ترسو، خجالتی، قربانی، سلطه­پذیر ودنباله رو برای وضعیت (2)، افراد بی­رحم، بی وجدان، دارای رفتارهای بزهکارانه وآسیب­زا، هم به خود و هم به دیگران در نتیجه وضعیت (3) و درنهایت انسان­هایی فهیم و با قدرت درک حضور دیگری، علاقه­مند به رفتارهایی در چارچوب احترام متقابل،
مسئولیت­پذیری و ... ماحصل وضعیت آخری می­باشد. و شاید ذکر همین نکته در این جا جالب باشد که بدانیم، بسیاری از طرفداران اخیر روانشناسی تحلیل رفتار متقابل بر این باورند که داشتن وضعیت چهارم – من خوبم    تو خوبی – در اصل وضعیت اولی است که ما با آن متولد می­شویم و به­تدریج این خانه و مدرسه و اجتماع است که یکی از سه حالت پاتولوژیک را به ما می­آموزند.
تعریف خشونت
خشونت،رفتاری است که با هدف آسیب رساندن به دیگری، به­گونه­های جسمی، روانی، تحمیل محدودیت­های مالی، ممانعت از پیشرفت­های شغلی و ارتقای توانایی­های فردی، بی­اعتنایی به دیگری – درصورتی­که می­دانیم او به توجه و حمایت ما نیازمند است – و ... گفته می­شود.
در این تعریف دقت کنیم که "نیت" موضوع بسیار مهمی است، چراکه اگر فردی در خیابان، در تصادفی با اتومبیل موجب مرگ کسی شود، این رفتار "خشونت­آمیز" نمی­باشد، ولی برعکس، چنانچه عاشق سینه چاکی بر سر سفره غذا، قاشقی را به طرف معشوقه خود پرتاب نماید، ولو هیچ­گونه آسیب جدی و یا حداقلی از آسیب را بهمراه نداشته باشد، این رفتار مصداق بارز " پرخاشگری و خشونت" می­باشد.
بیان مسئله
چند دهه­ایست، گروهی دیگر از روانشناسان به نام "روانشناسان شناختی" بر این باورند که خشونت و پرخاشگری، رفتاریست که درنتیجه " تفسیر و نگرش فرد " نسبت به رخدادهای طبیعی بروز می­کند، از این­رو، در کارگاه­های آموزش " مدیریت کنترل خشم" نخستین نکته­ای که سعی می­شود به علاقه­مندان مبحث مهارت­های زندگی، آموخته می­شود، همان درک این نکته به ظاهر ساده ولی عمیق است که " شما به هنگام عصبانیت و خشم در موقعیتی خاص به چه فکر می­کردید و یا چگونه می­اندیشید؟ " بی­شک پاسخ ما به این سؤال، بیانگر تفسیر و تحلیلی است که ما از آن رخداد خواهیم کرد. به عبارت دیگر "ارزیابی" فرد از حادثه، چگونگی واکنش­های او را در آینده، پیش بینی می­کند. برای درک ساده­تر این موضوع، بیائید به چند مثال از رفتارهای پرخاشگرانه توجه کنیم و ببینیم که دلیل فرد (بخوانید تفسیر فرد) برای ارتکاب به این قبیل رفتارها چیست:
-          او را کتک زدم، چون بی­ادبی کرد
-          او را هل داد، چون خیلی پررو شده بود
-          همسرم را با مشت درهم کوبیدم، چون دست خودم نبود
-          او را زدم، چون با رانندگی­اش می­خواست به من بفهماند که تو ارزشی نداری
همانطور که ملاحظه می­شود، تمام رفتارهای پرخاشگرانه بالا، پس از واژه توصیفی"چون" بروز می­باید، و این جمله یعنی نوع تفسیر و نگرش فرد به هر یک از رفتارهای قسمت اول. معمولاً افراد پرخاشگر در ذهن­شان همواره با مفاهیمی نظیر: بی­عدالتی، انصاف، اخلاقی سازی، کم تحملی ذاتی،مطلق اندیشی و ... دست به گریبانند. اما اگر فرد پرخاشگر می­­دانست که این مفاهیم تماماً ساخته و پرداخته ذهن ماست و مِلاک تشخیص و صحت و سقم آن، شیوه ارزیابی ماست و نه حقیقت و یا واقعیتی بیرون از ذهن، شاید اندکی با انعطاف بیشتری، رفتارهای خود و سایرین را تفسیر می­کرد.
در جایی می­خواندم ، پادشاهی متصلب الفکر، تختی داشت که آن را با جواهر آلاتی، تزئین ساخته بود واین پادشاه هر شب که بر روی این تخت می خوابید بسیار لذت می بردو اندازه و قد آن را بسیار می­پسندید.از قضا روزی از وزیر خود خواست که مردم شهر رایک به یک برروی این تخت بخواباند وبه هر کسی که اندازه ی این تخت بود، پاداشی اعطا فرماید و اگر نگون بختی بلندتر بود، اضافه ی آن قطع گردد و اگرکوتاه­تر بود، آن­قدر او را بکشند تا به اندازه "تخت" درآید.  
همانطور که شما نیز حدس می زنید ،در این حکایت ساده، حقیقتی ژرف و شگفت نهفته است، و آن این­که می­بایست دریابیم، ملاک درست  و اشتباه بودن پدیده هاو رفتارها، ما و شیوه ارزیابی ما نیست و نمی تواند باشد. به قول آندره ژید، نویسنده مشهور فرانسوی،" همیشه به آن­هایی که در جستجوی حقیقت­اند احترام بگذارید و از آن­هایی که "می­پندارند" حقیقت را یافته­اند، بهتر است پرهیز کنید".
شایع­ترین گونه­های خشونت
خشونت و پرخاشگری در یکی ازگونه های زیرقادر است ، تظاهر یابد:
1) خشونت­های جسمی: این نوع از خشونت در دو نوع آشکار و پنهان نمایان می­شود:
-          خشونت­های جسمی آشکار: نظیر گاز گرفتن، چنگ زدن، کتک کاری، سیلی زدن، کشیدن موی سر، لگد زدن، هل دادن و ...
-     خشونت­های جسمی پنهان: نظیر اخراج از خانه (به­ویژه در ساعات نامتعارف شب)، بهم کوبیدن در به گونه­ای که موجب وحشت و اضطراب گردد، بهم زدن سفره یا میز ناهارخوری، پرت و پاره کردن و یا شکستن اشیاء ... به ویژه هر نوع اشیایی که برای قربانی خشونت مهم باشد. مثل یادگاری­ها و یا پاره کردن آلبوم­های عکس، آینه شمعدان و ...
لازم به ذکر است پاره­ای از نظریه­پردازان، خشونت­های جنسی را در این گروه قرار می­دهند ولی به جهت اهمیت موضوع ترجیح داده شد که در طبقه­ای جداگانه به آن پرداخته شود.
2) تهدید و ارعاب: این نوع از خشونت در گستره ی وسیعی از رفتارهای زیر آشکار
می­گردد:
-          ترک خانه (خود و یا دیگری)، به اصطلاح سر زیر آب کردن به معنای می­روم و برنمی­گردم.
-          اذیت کودک.
-          تهدید به طلاق .
-          تهدید به خودکشی، دیگر کشی و یا حیوان کشی .
-          تماس­های مکرر با پلیس با نیت " آبروریزی و ارعاب".
-          برداشتن مدارک شخصی نظیر گذرنامه، شناسنامه، دفترچه درمانی، عقدنامه، دفترچه خاطرات، اسناد ملکی و ...
-     کنترل و نظارت­های آزاردهنده نظیر رفت و آمدهای اجتماعی، استفاده از تلفن، چک کردن تلفن شخصی، سرکشی­های نابهنگام و ناگهانی به خانه و یا اتاقی که شما در آنجا باشید.
3) خشونت­های جنسی :
-          اجبار به انجام هرگونه رفتارهای جنسی برخلاف میل شما.
-          اجبار به تماشا و یا شنیدن تصاویر، فیلم و یا هرگونه صدایی که بار جنسی داشته باشد.
-     عدم رعایت بهداشت جسمی به هنگام نزدیکی (به­ویژه برای آن گروه از بیمارانی که نزدیکی جنسی موجب انتقال بیماری آنان شود مثل ایدز، هپاتیت و ...).
-          کوتاهی در پیشگیری از بارداری درصورتی­که تمایلی برای بچه­درا شدن نباشد و زن مجبور شود به سقط جنین تن دهد.
4) خشونت مالی (تنگناهای مالی):
-          در تنگنا قرار دادن اعضای خانواده علیرغم توان مالی.
-          صرف و هزینه کردن درآمدهای خانوادگی برای اعضای خانواده پدری / مادری علیرغم نیاز و ضرورت آن.
-          صرف درآمدهای خانوادگی در امور اجتماعی به منظور جلب توجه و یا اهداف کاملاً فردی.
-          دخل و تصرف در دارایی­های همسر با زور نظیر مداخله در پس انداز و یا ارثیه همسر.
-          جلوگیری از استقلال مالی به منظور مجبور ساختن همسر به اطاعت و تسلیم.
5) ممانعت از رشد و پیشرفت­های آموزشی – اجتماعی :
-          اِعمال محدودیت در ادامه تحصیل.
-          محدود ساختن همسر در یادگیری مهارت­های اجتماعی و آموزشی.
-          مخالفت ورزی از کاریابی و یا ادامه ی شغل.
6) خشونت­های روانی:
-          توهین، دشنام، به­کارگیری کلمات رکیک و تحقرآمیز.
-          بداخلاقی و بهانه­گیری­های مداوم.
-          ایجاد احساس ترس و گناه.
-          منت گذاشتن برای امور مالی، خرجی خانه، نگهداری از شما و یا فرزندانتان.
-          ازدواج مجدد بدون رضایت شما.
-          عدم مسئولیت پذیری و نظم در رفت و آمدها و ملاقات­های مهم.
-          رفتارهای آمرانه و تحکم آمیز.
-          یادگیری با فرزندان برای تخریب دیگری.
-          بی­تفاوتی و سردی در رفتارهای فردی و اجتماعی.
-          پنهان­کاری در تصمیم­گیری­های مهم زندگی نظیر خرید و فروش خانه، مغازه، زمین و ...
-          امتناع از طلاق برخلاف میل شما.
-          اعلام محدودیت در دیدن فرزندان به هنگام طلاق و یا جدایی.
همانطور که ملاحظه شد، رایج­ترین نوع خشونت­های خانگی در گروه اخیر یعنی خشونت­های روانی دیده می­شود و این تنها بخش ناچیزی از نمونه­های خشونت­های روانی است.
از طرفی دریافته­ام که به گونۀ " تجربی" می­توان خشونت­های خانگی را در لایه­های
اقتصادی – اجتماعی خانواده­ها به دو گونه کلی نیز تقسیم کرد؛ خشونت­های کبود و قرمز و خشونت­های سفید. منظور از خشونت­های کبود و قرمز آن بخش از رفتارهائیست که اثری از خود به جای می­گذارند، و بیشتر بصورت فیزیکی بروز می­یابد ولی خشونت­های سفید آن بخش از خشونت­هایی را در برمی­گیرد که بصورت "روانی" بر فرد قربانی تحمیل می­شود و متأسفانه بدلیل نامری بودن آن، فرد قربانی نمی­تواند با نشان دادن آن به "پزشکی قانونی"، طول درمان و خسارتی را دریافت نماید و یا حتی موجب برانگیختن "احساس همدلی" در سایرین گردد. علاوه بر آن به نظر می­رسد که خشونت­های سفید بیشتر در طبقات فرادست اقتصادی – اجتماعی و خشونت­های کبود و قرمز بیشتر در طبقات فرودست شایع باشد. برای درک نمونه­ای از "خشونت­های سفید" به گوشه­ای از شرح حال مُراجعی اشاره می­کنم که چند ماه پیش در کلنیک برایم شرح می­داد که:
" چند سالی از ازدواج با همسرم می­گذرد، از همان ابتدا با خانوادۀ همسرم در یک ساختمان چهار طبقه زندگی مشترکمان را شروع کردیم. در ابتدا فکر می­کردم علت وابستگی همسرم به خانواده­اش، امری طبیعی است و بتدریج به اصطلاح، سرش به زندگی خودمان گرم می­شود. اما امروز که هشت سال از زندگی مشترکمان می­گذرد، هر شب همسرم وقتی ساعت 6 تا 7 عصر به خانه می­رسد، ابتدا یکی دو ساعتی را با مادرش می­گذراند و در اکثر اوقات بدلیل پذیرایی گرمی که از او می­شود، شامش(و یا بقول خودش ته بندی مختصری) را هم می­خورد و بعد از آن نیم ساعتی باید به خانۀ خواهرش برود و با بچۀ او بازی کند، سپس  یکی دو ساعتی هم با برادرش یابه تماشای فوتبال خواهند نشست ویا گاهی تخته­ای بازی می کنند، ساعت تقریباً 11 تا 12 شب است، که او خسته و کم انرژی بی اشتها به خانۀ خودمان می­رسد، و این وضع در هفته حداقل 4 تا 5 بار تکرار می­شود، و شامی سرد و خانه­ای ساکت برایم تکرار می­شود..."
علل خشونت خانگی :
شاید بتوان یکی از شایع­ترین علل خشونت خانگی را در "پنهان" نگه داشتن آن، به امید این­که روزی خود بخود کم خواهد شد و یا به اصطلاح سرعقل خواهد آمد، دانست. چراکه فرد پرخاشگر برای اجتناب از به­کارگیری این رفتار غیر انسانی نه تنها نیازمند آگاهی از پیامدها و آسیب­های آن است، بلکه می­بایست بطور جدی درصدد درمان و آموزش راهکارهایی جانشین نیز برآید. به هر حال در پی به شرح فهرست­وار برخی از این عوامل زمینه­ساز خواهیم پرداخت:
ü        تبعیض جنسی و ترویج هرگونه نابرابری برای زن و مرد.
ü    ترویج کم تحملی و عدم مدارا به هنگام مواجه با نقطه نظرات مخالف
(نقد ناپذیری).
ü        فقر و بیکاری.
ü        اختلافات روانی – شخصیتی (به­ویژه اختلال شخصیت ضد اجتماعی و پارانوئید).
ü    بی­توجهی به آثار مخرب و الگو سازی برنامه­های تلویزیونی خشن و پخش این برنامه­ها بدون اعلام هیچگونه محدودیت سنی در ساعات پربیننده شب.
ü        نشر و توزیع اخبار مربوط به "خشونت" در بخش حوادث روزنامه­ها، بدون نظر کارشناسی در خصوص آن.
ü        بدیهی ساختن "خشونت" ولو در حد جزئی آن نظیر بیان جملاتی مثل این­که حالا مگه چی –شده ، فقط یه لگد خوردی ....
خشونت­های خانگی وپیامدهای آن:
·          خودسوزی
·          خودکشی
·          دیگرکشی
·          پایین آمدن بهداشت جسمی و ورانی
·          طلاق
·          متارکه
·          بزهکاری
·          بروز پدیده ی جدید "شوهر کشی"
·          فرار از منزل
·          افت تحصیلی
·          ترویج فرهنگ خشونت­گرا
·          کاهش بهره وری
·          شکایت­های بدنی
·     و در نهایت بعنوان یکی از مهمترین پیامدهای تلخ خشونت می­توان به "کاهش عزت نفس و حرمت ذاتی" اشاره کرد که سنگ بنای هرگونه شکوفایی و بالندگی است و متأسفانه در افرادی­که مورد خشونت واقع می­شوند، علیرغم "اعتماد به نفس­های گاه مناسبی" که در برخی از فعالیت­های جبرانی بدست خواهند آورد، اما هنوز عزت نفس قربانیان خشونت، بخش آسیب­پذیر آن­ها خواهد بود.
 
درمان خشونت خانگی:
فراموش نباید کرد که درمان این قبیل از رفتارهای ناکارآمد، ناگهانی و دفعی که در یک شب و با تصمیم­گیری هیجانی رخ دهد، پایدار نخواهد بود، چراکه افراد پرخاشگر همواره سه مرحله زیر را تکرار می­کنند:
مرحله 1) احساس خشم و شکل گیری افکاری ناکارآمد نظیر این­که : رفتارش توهین به من است، رفتارش منصفانه نبود و ...
مرحله 2) بروز خشم و یا اقدام به خشونت
مرحله 3) ابراز پشیمانی ومهربانی بیش از حد
در واقع یکی از عمده نکات مهم، شخصیت افراد خشونت­گرا، دمدمی برخورد کردن آنان و زود بجوش آمدن و زود مهربان شدن آن­هاست، ونمی­بایست مهربانی برخاسته از ابراز عجز و ندامت رابامهربانی برخاسته از حس همدلی و درک حضور دیگری به منزله ی رشد و بالندگی معیارهای انسانی  برابر دانست. بااین حال برای کاهش این قبیل رفتارها می­توان به موارد زیر اشاره کرد:     -    ترویج فرهنگ مدارا و تحمل، و دوست داشتن کسانی­که حتی ممکن است با ما همفکر و هم ­تصمیم نباشند.
-   ترویج فرهنگ زندگی گرایی و شورخواهی در خانواده به جای بی­تفاوتی و یا با شکوه دانستن غم و مرگ اندیشی، چراکه بی­شک موجود آدمی، آ نجا که احترام به زندگی و صمیمیت را آموخته باشد، فرصت پرورش خشونت را به حداقل خواهد رساند.
-     آشنایی با " آموزش مهارت­های زندگی" برای تمامی سطوح جامعه
-       آشنا­سازی خانواده با روش­های کارآمد "حل مسئله"
-        آشناسازی والدین با پیامدهای عمیق خشونت بر کودکان – به­ویژه نظاره­گر بودن
-        افزایش درک و حساسیت نسبت به حضوردیگری به جای "خودنگری"و خود شیفتگی
-        آشنایی همسران با باورهای غیرمنطقی و تحریفات شناختی نظیر سیاه و سفید کردن زندگی و یا انتظار ذهن خوانی از جانب دیگری
-        آموزش اِبراز وجود به زنان و کودکان
-    در نهایت بیاموزیم که ما انسان­ها، اگر با یکدیگر تفاوت داریم، بخش مهمی از این تفاوت برگرفته از "یادگیری­های" ماست، پس راجع به یادگیری­هایمان می­توانیم با یکدیگر صحبت کنیم.

زنان انواع گوناگون خشونت را در سرتاسر چرخه‌ی زندگی خود تجربه می‌کنند. در دوره‌ی نوزادی، به دلیل متولد شدن در جامعه‌ای که بر دختران به اندازه‌ی پسران ارج نمی‌نهد، ممکن است کشته یا دچار سوء تغذیه شوند. به عنوان دختر ممکن است مورد سوء استفاده‌ی جنسی قرار گیرند. در بسیاری از جوامع، دختران پیش از آن که جسمشان کاملاً پرورده شود، مجبور به ازدواج و زایمان می‌شوند و در نتیجه ممکن است به آسیب‌های شدید بدنی گرفتار آیند. به عنوان زن و دختر ممکن است در معرض تجاوز به عنف، خشونت‌های خانگی و مزاحمت‌های جنسی قرار گیرند. معلوم شده است که خشونت در دوره‌ی بارداری یکی ازعلل عمده‌ی سقط شدن جنین یا به دنیا آمدن کودکانی است که کمبود وزن دارند. زنان نه تنها در مراحل مختلف زندگی طعم خشونت را می‌چشند، بلکه خشونت را بنا بر طبقه، شغل، نژاد، دین یا سایر موقعیت‌هایشان به نحوهای گوناگون تجربه می‌کنند.

سازمان ملل متحد خشونت علیه زنان را این‌گونه تعریف می‌کند:

«اصطلاح خشونت علیه زنان به معنی هر عمل خشونت‌آمیزی است که بر اختلاف جنسیت مبتنی باشد و با آسیب یا رنج بدنی، جنسی یا روانی برای زنان بیانجامد یا احتمال منجر شدن آن به این نوع آسیب‌ها و رنج‌ها وجود داشته باشد. از جمله تهدید به این‌گونه اعمال، زورگویی یا محروم‌سازی خودسرانه از آزادی، خواه در ملاء عام روی دهد و خواه در زندگی خصوصی.»

خشونت علیه زنان را باید طوری استنباط کرد که موارد زیر را دربرگیرد اما محدود به این موارد هم نباشد.

الف) خشونت‌های بدنی، جنسی و روانی‌ای که در خانواده روی می‌دهند از جمله کتک زدن، سوء استفاده‌ی جنسی از فرزندان اناث خانواده، خشونت‌های مرتبط با جهیزیه، تجاوز جنسی در چارچوب زناشویی، بریدن بخشی از آلت تناسلی دختران و سایر رسم‌های زیان‌آور برای زنان، خشونت‌های غیرهمسرانه در ارتباط با سوء استفاده یا بهره‌کشی

ب) خشونت‌های بدنی، جنسی و روانی‌ای که در اجتماع عمومی روی می‌دهند از جمله تجاوز به عنف، سوءاستفاده جنسی، مزاحمت جنسی و ایجاد ارعاب در محیط کار در مؤسسه‌های آموزشی و در هر جای دیگر، خرید و فروش زنان به صورت قاچاق و روسپیگری اجباری

ج) خشونت‌های بدنی، جنسی و روانی‌ای که دولت مرتکب می‌شود یا از آن‌ها اغماض می‌کند، هرجا که روی دهند. (به بیان دیگر دولت باید مسئول خشونت‌هایی باشد که هم از اقداماتش و هم از خودداری‌اش در اقدام ناشی می‌شوند).

اگر بخواهیم طبقه‌بندی بالا را به عنوان انواع خشونت در نظر بگیریم لازم است به توضیح دقیق‌تر آن پرداخت:

خشونت‌های روانی: هر نوع ضرب و جرح و زد و خورد فیزیکی، شکنجه و قتل را شامل می‌شود. در ایران آمار زنان قربانی که از شوهران‌شان کتک خورده‌اند بسیار کم‌تر از آن هست که به طور واقع دیده می‌شود. فرهنگ، مسائل روانی و عوامل شخصیتی از جمله مواردی هستند که در گسترش پدیده‌ی فوق مؤثر هستند. طبق آمار ارائه شده از بین زنانی که به پزشکی قانونی مراجعه می‌کنند، اکثراً بین 30 تا 40 سال سن دارند و 98 درصد آن‌ها به دلیل اعمال خشونت علیه خانواده‌‌هایشان به پزشکی قانونی مراجعه کرده‌اند.

خشونت‌های جنسی: متداول‌ترین و مهم‌ترین نوع خشونت علیه زنان به شمار می‌رود و اثرات آن بسیار گسترده‌تر از انواع دیگر است. زنان در این نوع خشونت قربانیانی بی‌دفاع‌اند. چرا که گاهی این مسأله برای همیشه محرمانه باقی می‌ماند. از بین رفتن اعتماد به نفس، گوشه‌گیری از اجتماع و ایجاد روح بدبینی در زن بهای هنگفتی است که از بابت این آزارها می‌پردازد. خشونت جنسی به هرگونه رفتار غیراجتماعی اطلاق می‌شود که از لمس کردن تا تجاوز کردن را دربرمی‌گیرد.

خشونت روانی: بر اساس تحقیقات انجام شده بیش از نیمی از زنان کشور همواره در اضطراب به سر می‌برند که 50 درصد آن‌ها مبتلا به سردردهای عصبی و میگرن هستند. هم‌چنین سوءرفتار در یک سوم زنان باعث شده است تا آن‌ها بدون هیچ علاقه‌ای به زندگی مشترک خود ادامه دهند. نگاه زن به عنوان جنس دوم و به طور کلی هر رفتار خشونت‌آمیزی که شرافت، آبرو و اعتماد به نفس زن را خدشه‌دار کند، محدودیت‌های آزادی‌های مشروع این قشر در خانواده، ندادن حق تصمیم‌گیری به آن‌ها و... از جمله مصداق‌های خشونت روانی است. اکنون 72 درصد از زنان و دخترانی که به خاطر خشونت‌های روانی مجبور به ترک خانه می‌شوند بین 16 تا 25 سال سن دارندمیزان فرار دختران و زنان از منزل سالانه 23 تا 26 درصد افزایش دارد.البته انواع خشونت تنها این موارد مطرح شده نیست. در جامعه‌ای که مردان در آن به طور رسمی و یا غیررسمی به منابع اقتدار بیش‌تری دسترسی دارند امکان بروز خشونت اقتصادی وجود دارد. وقتی مردی که دارای اقتدار اقتصادی است، از طریق قطع پول و یا تهدید به قطع آن زن و فرزندان خود را وادار به انجام کارهایی می‌کند که با حقوق اساسی آن‌ها مغایر است می‌توان خشونت اقتصادی را مطرح کرد. از سویی علاوه بر قرار دادن افراد در مضیقه مالی، نظارت زیاد بر چگونگی هزینه کردن درآمد‌های زن و نظارت دائمی بر رفتارهای اقتصادی زنان و گرفتن درآمدهای شخصی زنان نیز در زمره‌ی خشونت اقتصادی قرار می‌گیرد.