به آنچه امیدی به آن نداری ، امیدوارتر باش. همانا برادرم موسی به سوی آتش رفت، اما خداوند با او سخن گفت. (پیامبر «ص») کسی که زبانش را حفظ کند خدا عیب او را می پوشاند. (امام علی «ع») همچنانکه کماندار تیرهای خود را می تراشد و صاف می کند هر انسانی نیز می تواند افکار آشفته خود را جهت دهد.(بودا) چه به توانستن بیندیشید؛ چه به نتوانستن؛ در هر دو صورت حق با شماست.(هنری فورد) همان گونه که می اندیشی، همان خواهی شد.(عیسی مسیح) از هیچ اندیشه ی تازه بدون فهم طرفداری نکنید. بلکه خود با شک و انکار در آن وارد شده به حقیقت موضوع برسید.(دکارت) هیچ چیز دارای هیچ معنایی نیست ، مگر معنایی که شما به آن میدهید.(آنتونی رابینز) بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست ........... در خود به طلب هر آنچه خواهی که توئی (مولانا) هر که نان از عمل خویش خورد...........منت از حاتم طائی نبرد (سعدی) هر چه می درخشد طلا نیست.(ضرب المثل انگلیسی) رفتار شما از هر موعظه ای موثرتر است.(الیور گلد اسمیت) فتح ستارگانی که هزاران فرسنگ با ما فاصله دارند با برداشتن اولین قدم ممکن شده است.( ضرب المثل چینی) گرفتاری این دنیا در اینست که نادان از کار خود اطمینان دارد و دانا از کار خود مطمئن نیست.(برتراند راسل) هر احمقی می تواند قانونی وضع کند ، که احمقی دیگر به آن اهمیت دهد.(هنری دیوید ثورو) انسان همان چیزیست که باور دارد.(آنتوان چخوف) چون شیر به خود سپه شکن باش .........فرزند ِ خصال خویشتن باش (نظامی) مردم از ترس خواری ، به سوی ذلت و خواری می شتابند.(امام علی<ع>) تو نیکی کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز. (ضرب المثل فارسی) کارهای تکراری ما نشان دهنده ی شخصیت ماست.(ارسطو) من میخواهم گریبان سرنوشت را بگیرم، او نمیتواند سر مرا در برابر زندگی خم کند.(بتهوون) گرامی ترین ها و زیباترین ها در جهان نه دیده میشوند و نه حتی لمس می شوند، آنها را تنها باید در دل حس کرد.(هلن کلر) نخستین قدم دشوار ترین قدم است.(ضرب المثل آلمانی) عادت به هر چیزی ، نخست از تا عنکبوت سست تر است ولی پس از مداومت بدان رفته رفته سخت تر از زنجیر میشود.(ساموئل اسمایلز) غذایی که مردم را سالم نگه میدارد آن نیست که میخورند، بلکه آن غذایی است که خوب هضم میکنند.(انشتین) شعله های بزرگ ناشی از جرقه ای کوچک است.(دانته) میاندیشم پس هستم، هستم چون فکر میکنم، فکر میکنم چون شک میکنم.(دکارت) آنکه در زندگی پیروز و کامیاب شده اند، اول از نظر فکر و روح پیروز و کامیاب بوده اند.(ادیسون) بیاموزمت کیمیای سعادت....... ز هم صحبت بد جدایی جدایی (حافظ) در حیرتم که وجود ناچیز خودم را در مقابل عظمت کائنات و این دنیای بزرگی که در آن زندگی میکنم،به چه تشبیه کنم.(نیوتن) پول متاعی است که با آن میتوان همه جا وارد شد و همه چیز را بدست آورد جز شرافت و سعادت.(شکسپیر) کم گوی و گزیده گوی چون دُر ........تا ز اندک تو جهان شود پُر (نظامی) من نمی دانم که جهان مرا چه می داند؟ اما من خودم را همچون کودکی می بینم که در کنار ساحل به بازی سرگرم است و گاه و بیگاه خودم را با یافتن سنگریزه ها و یا گوش ماهی های زیباتر و صافتر از معمول دلخوش می کنم . حال آنکه اقیانوس بزرگ حقیقت که هنوز کشف نشده پیش رویم گسترده شده است.(نیوتن) تردیدها به ما خیانت می کنند، ما را از کوشش بر حذر می دارند و از پیروزی هایی که به احتمال زیاد نصیب ما خواهد شد محروم می سازند.(شکسپیر) کسی که خوب فکر می کند لازم نیست زیاد فکر کند. (آلمانی) امید در زندگانی بشر آنقدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان.(ویکتور هوگو) شکر نعمت نعمتت افزون کند........ کفر نعمت از کفت بیرون کند ( مولانا ) اگر هر یک از ما کارهایی را که قابلیت انجام آن را داریم انجام می دادیم جدا شگفت زده می شدیم.(ادیسون) کینه را نه با کینه بلکه با عشق و جوانمردی باید مغلوب ساخت.(دکارت)
تغییری باش که در جهان می خواهی.(گاندی) هر که فریاد رس ِ روز مصیبت خواهد ......... گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش (سعدی) زندگی شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست بگیرید. دود اگر بالا نشیند کسر شآن شعله نیست.......... جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است (صائب تبریزی)
از درون سینه توست جهان چون دوزخ.......... دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت (صائب تبریزی)
رهرو آن نسیت که گه تند و گهی خسته رود.......... رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود (سعدی)
مطالعه ی کتابهای خوب مکالمه با مردمان شرافتمند گذشته است.(دکارت)
ای برادر تو همان اندیشه ای.........ما بقی را استخوان و ریشه ای (مولانا)
مردم پست و دون همانند سراب مانند که چون کمی به آنان نزدیک شوی به زودی پستی و ناچیزی خود را بر تو آشکار سازند. (گوته)
و آنان که در راه ما کوشش میکنند محققا آنها را به راه خویش هدایت میکنیم و خداوند با نیکوکاران است (قرآن)
|
هوش یکی از جذابترین و جالب توجه ترین فراینده های روانی است که جلوه های آن در موجودات مختلف به میزان متفاوت مشاهده می شود .
واژه هوش کیفیت پدیده ای را بیان می کند که دارای حالت انتزاعی بوده و قابل رویت نیست . به علت دارا بودن چنین ویژگی تعریف آن مشکل است و ازاینروتعاریف متعددی ازآن ارائه شده است .
برخی هوش را کنش مغزی و توان روانی موجود زنده می دانند.
عده ای هوش را بیشتر درحل مسایل وامور تلقی می کنند .
به نظرافرادی دیگرهوش ترکیبی از تفکر و تخیل است
به نظر اشخاصی دیگر هوش درک روابط علت و معلولی میان پدیده ها است .
دیدگاه های دانشمندان مشهور در باره هوش
بینه و سیمون
کار بینه بر این فرض استوار بود که هوش قابلیت عمومی درک و استدلال است و این قابلیت می تواند به شکلهای گوناگون جلوه گر شود .
وی مدعی بود که هوش یک قوه ذهنی بنیادی است این قوه ذهنی همان قضاوت است که گاه از آن تحت عنوان عقل سلیم ، عقل عملی وتوانایی انطباق باشرایط یاد میشود
بینه و سیمون درست قضاوت کردن ، درست درک کردن و درست استدلال کردن را فعالیت های بنیادی هوش می دانند و بر همین اساس هوش را توانایی فرد درقضاوت،ادراک واستدلال تعریف می کنند.
بینه معتقد است ساختمان هوش ازچهاراستعداد فهم وابتکار، انتظار واستعداد توجیه فکر در جهت معین ترکیب یافته است .
از دید وکسلر هوش نتیجه تاثیر دایمی ومتقابل فرد با محیط است و اگر این رابطه متقابل به صورت متعادل انجام گیرد موجب توانایی سازگاری فرد با محیط و پیشرفت هوشی می شود .
ازنظروکسلرهوش به مثابه مفهوم کلی مطرح است
وی هوش راجامع می داند و برهدفمندی رفتار نیز تاکید می ورزد و اعمال هوشی را اعمال هدف مدار تلقی می کند .
تعریف وکسلر از هوش
هوش توانایی کلی وجامع فرد است برای اینکه به طورهدفمند عمل کند ،به طورمنطقی بیندیشد و به طور موثر با محیطش به مبادله بپردازد .
به نظر لویس ترمن هوش ظرفیت فرد در تفکر انتزاعی است وی پیرامون تعریف خود می نویسد که فرد به همان نسبتی که قادربه تفکرانتزاعی است ،هوشمند است
ثورندایک
وی فعالیتهای هوشی را در سه گروه جای داده است
1- هوش اجتماعی – توانایی درک اشخاص و ایجاد رابطه با آنهاست
2- هوش عینی – توانایی درک اشیاء کارکردن با آنها مانند تجارب ماهرانه و کار با ابزار علمی است .
3- هوش انتزاعی – که اختصاص به انسان دارد توانایی درک علایم کلامی و ریاضی و کار کردن با آنها می باشد .
به نظروی هوش استعداد یادگیری و مورد استفاده قرار دادن آموخته ها در سازگاری با اوضاع تازه وحل مسایل جدیداست و به عبارت دیگرهوش قابلیت تغییر یا انعطاف در سازگاری است .
وی معتقد است که هوش ازیک عده استعدادهای ذهنی اولیه ترکیب یافته است .
استعدادهایی مانند فهمیدن معانی الفاظ ، استعداد عددی ، استعداد تصور و تجسم روابط مکانی،استعداد ادراک ،استعداد یاد آوری یا شناخت مستقیم کلمات یا اعداد و000
وی اعتقاد دارد که هوش استعداد فطری عمومی یا عامل عمومی است که درهمه انواع فعالیت ذهنی موثر است .
پیاژه
به نظر پیاژه عبور از مراحل پایین و رسیدن به مراحل بالاتر رشد،بستگی به ساختمان عصبی – بدنی،روابط اجتماعی،رشدهوش و تجارب زندگی او دارد .
نظر پیاژه را می توان در این جمله خلاصه کرد که
هوش ، استعداد انطباق با محیط است .
کلوین
روی یادگیری فرد تکیه می کند و هوش را استعداد یادگیری می داند .
اشترن
هوش ،استعداد عمومی فرد برای سازگاری عقلی با مشکلات و اوضاع تازه زندگی است .
هوش ، استعداد استفاده از تجربه های قبلی در حل مسایل تازه و پیش بینی مسایل بعدی است .
کوهلر
هوش استعداد بینش در انسان و حیوان است
هوش، ظرفیت یادگیری، تامیت دانش که کسب شده است وتوانایی سازگاری یا انطباق با کل محیط به ویژه در شرایط جدید است .
کاپلان و سادوک
هوش را می توان توانایی شخص برای همگون سازی معلومات واقعی، یادآوری حوادث گذشته دورونزدیک ،استدلال منطقی،ساختن وپرداختن مفاهیم و 000 تعریف کرده است .
بورینگ
هوش جیزی است که به وسیله آزمونهای هوشی اندازه گیری می شود.
وی مولفه های مختلفی را در هوش شناسایی کرده است
1- توانایی آموختن و بهره گیری از تجربه
2- توانایی تفکر یا استدلال به شیوه انتزاعی
3- توانایی انطباق با نوسانات جهانی نا استوار در حال تغییر
4- توانایی بر انگیختن خویش برای انجام سریع کارهایی که شخص انجام آنها را ضروری تشخیص می دهد .
گلاسه و رابیندویتز به فراگرد هوش توجه دارند و آن را عبارت از توانایی اثر بخش حل مسئله می دانند بر اساس دیدگاه فراگرد هوش ، هوش شامل پیچیدگی از طریق انتخاب ، دسته بندی و ساخت دهی اطلاعات می شود وافراد تیزهوش کسانی هستند که زودتروکارآمدتر از دیگران این کار را انجام می دهند .
دیدگاه فیزیولوژیستی
ازاین دیدگاه ، هوش پدیده ای است که در اثر فعالیت سلولهای کرتکس مخ آشکار می گردد.
هوشA و هوش B
هوش A توانایی ذاتی فرد برای رشد استعداد ذهنی است و هوشB سطحی است که رشد ذهنی به آن خواهد رسید و بعدها از طریق مشاهده کنش ذهنی آزمودنی قابل تشخیص خواهد بود .
هوش A قابل اندازه گیری نیست چون کنش ذهنی نوزاد قابل مشاهده نمی باشد از اینرو ضریب هوشی فقط هوش B را اندازه گیری می کند .
آر.بی. کاتل وجود دو جزء عمده در فعالیت هوشی را ،تحت عنوان هوش متبلور و هوش سیال مسلم فرض کرده است . هوش سیال ظرفیت کلی ادراک رابطه است که معرف هوش بالقوه فرد ، مستقل از اجتماعی شدن و آموزش و پرورش اواست .
هوش متبلور سالها بعد از پایان یافتن دوران آموزشی به رشد خود ادامه می دهد در حالی که هوش سیال در حدود 14سالگی به اوج خود میرسد سپس به فلات در می آید و آنگاه بعد از20 سالگی سیر نزولی طی میکند
جنسن بین سطحI وسطح IIهوش تفاوت قایل شد . وی سطحI را دارای ماهیتی متداعی و سطح II را به طور مستقیم شناختی تلقی کرد . در توانایی هایی که در سطح I قرار می گیرد شکل پاسخ ضرورتا“ مشابه و همنواخت با شکل محرک است .
تعاریف متعدد از هوش را که روانشناسان ارائه داده اند میتوان درسه گروه تعاریف عملی ،تحلیلی و کاربردی تقسیم کرد .
روانشناسان تربیتی معتقدند هوش کیفیتی است که سبب موفقیت تحصیلی می شود وازاینرو آنرا یک نوع استعداد تحصیلی تلقی می کنند.
دسته دیگری از روانشناسان تعاریف تحلیلی را مطرح می سازند . ازدید این افراد،هوش توانایی استفاده ازپدیده های رمزی و یا قدرت و رفتار موثر و یا سازگاری با موقعیتهای جدید و تازه ویا تشخیص حالات وکیفیات عوامل محیطی می باشد .
بهترین تعریف تحلیلی هوش را وکسلر بیان کرده است
هوش عبارتست از تفکر عاقلانه،عمل منطقی و رفتارموثر در محیط
تعاریف کاربردی هوش اشعار دارد که هوش پدیده ای است که از طریق آزمونهای هوشی سنجیده می شود .
1- پیچیدگی فعالیتهای ذهنی
2- توجه بعضی به نقش و وظیفه هوش و توجه عده دیگر به ساختمان هوش
3- وسواس دربه کار بردن اصطلاحات به طوری که درک روانشناسان را بهترتعبیر کند .
4- نتیجه گیری تعریف هوش از راه سنجش آن
به لحاظ این اختلافات و پرداختن به تعریف هوش اصطلاح رفتار هوشیار یا رفتار حاکی از هوش را که عامل عینی است به کار می برند .
ویژگیهای رفتار هوشیار
1- حساس و دقیق بودن به آنچه در اطراف فرد اتفاق می افتد
2- تجسم و نگهداری
3- تخیل ابداعی یا ابتکاری
4- بصیرت یا بینش
5- انتقاد از خود
6- پشتکار و اعتماد بر خود
7- انگیزش قوی
آزمونهای هوشی قادر به معرفی تمام تواناییهای بالقوه آزمودنی ها نیستند وتنها نمونه های نسبتا“ محدودی ازتواناییهای خود را نشان می دهند .
بهره هوشی ، توزیع و تفسیر آن
هوشبهریک فرد ممکن است نسبت به نوع آزمون مورد استفاده به اندازه 25تا30شماره تغییر کند .
برای بدست آوردن یک نمره هوشبهر دو روش متفاوت وجود دارد .
در روش قدیمیتر ، بهره هوشی به این ترتیب به دست می آید که از کودک بخواهیم به مجموعه پرسشهایی پاسخ دهد و بدین ترتیب سن عقلی وی را بدست می آوریم و از تقسیم سن عقلی بر سن واقعی هوشبهر را بدست می آوریم.
سن عقلی
--------------- =(IQ) هوشبهر
سن واقعی
آزمونهای هوشی وکسلر و بینه هر دو میانگین 100و انحراف معیار به ترتیب 15و 16 می باشد .
راه دیگر به دست آوردن هوشبهر آن است که به کودک سوالاتی می دهند که معرف گروه سنی کودک است و سپس نمره کودک با نمره همه کودکان آن سن مقایسه می شود و براساس آن یک مقیاس مقایسهای به نام هوشبهر انحراف به دست می آید . یعنی اینکه کودک تا چه درجه از حد متوسط عملکرد گروه سنی خودش منحرف می شود .
حاصل نمره هوشبهر در واقع دونوع مقایس به دست میدهد اول آنکه سطح ذهنی جاری کودک را در مقایسه با گروه سنی خود وی نشان می دهد و دوم آنکه میزان رشد ذهنی کودک را در آینده پیش بینی می کند .
برای توزیع هوش در میان افراد جامعه از منحنی طبیعی یا بهنجار استفاده می شود .
منحنی طبیعی الگویی است که نحوه پراکندگی تفاوتهای موجود درمیان افرا د رابه شیوه های منظم بیان می کند .
لازم به یادآوری است که هوشبهر نمی تواند به طور سطحی ملاک قضاوت در مورد توانایی ها و استعدادهای یک فرد تلقی شود .
در اکثر موارد هوشبهر به تفسیر متخصص نیاز دارد .هنگام قضاوت در مورد افراد، علاوه بر هوشبهربه اطلاعات دیگری نظیرسابقه تحصیلی ، حرفه ای ، شرایط خانوادگی و حتی پرونده پزشکی آنان نیزاحتیاج داریم .
هوشبهر کودکان کمتر از 3 سال یا حتی 4 سال که به وسیله آزمونهای هوش اندازه گیری می شود در طول زمان پایایی کافی ندارد . هر چه سن کودک بالاتر باشد هوشبهراو نیز ضریب اطمینان بیشتری خواهدداشت نمی توان هوشبهررایک ضریب ثابت وغیرقابل تغییرتلقی کرد . در مواردی بهره هوشی براثرحوادث مختلف زندگی تغییر می کند .
این نوسانها ممکن است به عوامل زیر مربوط باشد
نوع آزمون
شخصیت آزماینده
تجارب مطلوب و نامطلوب در فاصله بین دو آزمایش
محل آزمایش
انگیزه آزمودنی
بیماریهای جسمی و روانی
اختلافات خانوادگی
وضعیت اقتصادی
فاصله زمانی آزمایش
تجربیات نشان می دهد که هوشبهر ثابت نیست وگاهی به علل مختلف تغییرمی کند مثلا“ کودکانی که از بعضی خواص شخصیتی ، مانند اعتماد به نفس،استقلال عمل، رقابت سازنده،انگیزه یادگیری و 000 برخوردارند ، با رفتار و ویژگیهای فردی بهره هوشی خود را افزایش می دهند .
بر عکس کودکانی که از این ویژگیها برخوردار نیستند ممکن است درهوشبهرخود اثرسوء بگذارند و سبب کاهش آن شوند.
به این ترتیب ملاحظه می شود که شخصیت هم ممکن است بهره هوشی را کم یا زیاد کند . ولی آیا ویژگیهای شخصیتی انسان ارثی هستند یا محیطی؟ به نظرمیرسد که دراینجا نیز میان وراثت و محیط تاثیر گذاری و تاثیر پذیری متقابلی وجود دارد که جدایی نا پذیر است .
مقدمه
هر زندگی بدون در نظر گرفتن طولانی بودن یا پیچیدگی آن از لحظهای واحد تشکیل شده است. لحظهای که در آن انسان یک بار و برای همیشه میفهمد که کیست!
با بررسی دیدگاه مکاتب و روشهای مشاورهای و رواندرمانی در روانشناسی و حتی پیش از آنها، مکاتب الهی و به ویژه اسلام، متوجه این موضوع میشویم که همگی آنها تمام افراد را به تدبر در خویشتن فراخواندهاند. چنین به نظر میرسد انسان هرچه بیشتر خود را بشناسد و درک بهتری از ویژگیهای خود داشته باشد، احتمال رشد استقلال و اعتماد به نفس را در خود افزایش داده، همچنین زمینه را برای پذیرش بهتر دیگران تقویت میکند. بنابراین خودآگاهی مقدمه ارتباط مؤثر با دیگران میباشد، چراکه علیرغم تفاوتهای فردی فراوان ، انسانها ویژگیهای مشابه و زیادی با هم دارند. به عنوان مثال هر فردی نیازمند حفظ و تقویت عزت نفس خویشتن است و تخریب عزت نفس در هر فرد میتواند احساس شدید حقارت و در نتیجه اضطراب را به همراه داشته باشد. واضح است که هرگاه شخص چنین فرآیندی را در درون خویش تشخیص داده باشد، پیآمدهای آن را در دیگران نیز درک خواهد کرد.
این امکان نیز وجود دارد که آگاه نبودن از خصوصیات و استعدادهای خود ، سرچشمه تعارضهای فراوان و زمینة شکستهای اصلی زندگی انسان باشد. بنابراین ضروری است اشخاص تلاش کنند تا ویژگیهای اصلی شخصیت (افکار، باورها، ارزشها، هیجانات، تمایلات و آرمانهای خود)، نقاط قوت و ضعف و مهارتهای خویش را کشف کرده و در جهت مدیریت آنها کوشش کنند.
خودآگاهی در تصمیمگیریهای مهم و سرنوشتساز زندگی همانند ازدواج، انتخاب شغل و ... نیز نقش بسیار حیاتی ایفا کرده و در سازماندهی به مهارت مدیریت هیجانات و روشهای مقابله با استرس تأثیری چشمگیر دارد.
خودآگاهی یعنی: بررسی واقعگرایانه باورها، ارزشها، احساسات، آرمانها و تواناییهای بالقوه و بالفعل خود و استفاده از آنها در تصمیمگیریها به گونهای که به نفع خود و روابطمان با دیگران باشد. در واقع مهارتی است که به حس پرورش یافتهای از عزت نفس منجر خواهد شد. در واقع آگاهی از خود روندی مستمر و استنتاجی است که طی آن متوجه میشویم که هستیم.
خود چیست؟
ما که هستیم؟ شبیه چه هستیم؟ دیگران درباره ما چگونه میاندیشند؟ اینها نمونه سوالاتی است که به خود ما اشاره میکنند. خود ما جنبههای مختلفی دارد که بهتر است به کشف آنها اقدام کنیم، شامل: بدن یا جسم ما، احساسات ما، افکار ما، اعتقادهای ما، ادارکهای ما از خودمان، عملکردهای ما و غیره. حال با جنبههای مختلف خود آشنا میشویم:
خود فیزیکی
اولین بخش از خود که آسانتر از جنبههای دیگر قابل شناسایی است، خود فیزیکی است که به حسی و تصوری گفته میشود که نسبت به بدن خود داریم. آیا تصور خوب یا بدی از بدن یا بخشی از آن داریم؟ به یاد داشته باشیم که بخشی از ارتباط ما با دیگران از این طریق صورت میگیرد. کانال ارتباطی که به آن زبان بدن یا ارتباط غیر کلامی میگویند که عناصر مهم عبارتند از تماس چشمی، فاصله با دیگران، حرکات دست و پا، حالات صورت و غیره. شاید بدون اینکه خود کاملاً مطلع باشیم با بدنمان پیامهای مختلفی ارسال میکنیم. بخشی از خود شناسی فیزیکی این است که راجع به پیامی که از این طریق به دیگران ارسال میکنیم، با خبر شویم.
خود واقعی
خود واقعی درونیترین بخش وجود ما میباشد. خودمان این بخش را به خوبی میشناسیم ولی افراد معدودی از این بخش ما آگاه هستند. غالباً ما انرژی زیادی را صرف پنهان نگاه داشتن این بخش از وجود خود میکنیم. شاید نگران این هستیم که اگر دیگران خود واقعی ما را بشناسند، علاقهشان را به ما از دست بدهند. کارل راجرز میگوید: آنچه را من از دیگران پنهان میکنم، اغلب همان چیزی است آنان از من پنهان میکنند. برخی معتقدند خود واقعی وجود ندارد و انسان بر اساس شرایطی که در آن قرار میگیرد، نقشهای گوناگونی را بازی میکند. با این نگرش میتوان گفت خود از نقشهای گوناگونی تشکیل شده که بازیگرش ما هستیم. مثلاً هنگام سخنرانی نقش استاد را بازی میکنم. وقتی در خانه هستیم نقش همسر یا پدر و یا مادر را بازی میکنیم (البته ممکن است گاهی نقش یک هیولا را بازی کنیم!)
خود آرمانی
از همان دوران نوجوانی افکار و تصاویر آرمانی متعدد و گاه مبهم از خود بوجود آمده و با نگاه به دیگران و مقایسة خو با آنان به این فکر فرو میرویم که چگونه به نظر میرسیم. شاید در این مقایسهها به این نتیجه برسیم که زندگی برخی مردم چقدر ایدهآل و خوب است و آرزو کنیم که ما هم مثل آنان بشویم. در طی چنین فرآیندی خود آرمانی تشکیل میشود. تصویر ایدهآل برخی افراد آنچنان دور از دسترس و واقعیت میباشد که هر چه تلاش کنند به آن نمیرسند. در چنین شرایطی امکان بروز احساس ناامیدی و افسردگی خیلی زیاد است. خود آرمانی چنانچه واقعبینانه تکوین یابد، زمینه رشد و پیشرفت را مهیا میسازد.
خود اجتماعی
تصور میکنید دیگران شما را چگونه میبینند؟ ما در میان جمع و گروههای مختلف چگونه رفتار میکنیم؟ بهتر است گاهی به تفاوت رفتار خود در میان جمع دوستان صمیمی با گروههای رسمیتر مثلاً در محیط کاری بیاندیشیم. در هر گروه افراد با رفتار خود به ما فشار میآورند تا با آنان همنوا شویم. ما ترغیب میشویم شبیه افرادی شویم که بیشتر با آنان سر و کار داریم.بنابراین ویژگیهای فردی خود و شرایط اجتماعیمان در روند تشکیل خود اجتماعی ما مؤثر هستند.
خود معنوی
جنبه معنوی خود ، مرتبط با آن چیزی است که به آن اعتقاد داریم، که میتواند مربوط به مذهب بوده یا به دیدگاههای انسانی دیگر ارتباط داشته باشد. آگاهی از جنبه معنوی خود به ما کمک میکند تا انتظار نداشته باشیم همه افراد درباره همه چیز همانگونه فکر کنند که ما فکر میکنیم. همچنین با داشتن چنین آگاهی، زمانی که با انسانی روبرو میشویم که حس معنایی خود را از دست داده بهتر میتوانیم به او کمک کرده و از موعظه کردن کمتر استفاده کنیم. کارل راجرز میگوید: وقتی به انسانها اجازه داده شود، خودشان دربارة خودشان و اعتقادهایشان تصمیم بگیرند، راحتتر هستند.
حیطههای بیرونی خود
از خود سوال کنیم، دیگران از ما چه میبینند؟ در نظر اول آنان ظاهر فیزیکی، رفتار و حرکات دست و پاو طرز صحبت کردنِ ما را میبینند. در این حیطه از میتوان از خود این سوالات را پرسید: 1- فکر میکنیم تا چه حد چهرهای بیانگر داریم؟ 2- هنگام صحبت کردن از چه تکیهکلامهایی استفاده میکنیم؟ دوست داریم فاصله ما از اشخاص چقدر باشد؟ هنگام گفتگو، چه حرکاتی به دست و پای خود میدهیم؟ و سوالاتی از این دست را میتوان در ارتباط با افراد مختلفی که با آنان سر و کار داریم، نیز از خود بپرسیم.
حیطههای درونی خود
در مورد حیطههای درونی میتوان به چهار عملکرد (عنصر) مغزی که یونگ به آنها اشاره کرده است توجه کنیم: 1- تفکر ، 2- احساسات(هیجانات) ، 3- حواس پنجگانه ، 4- شهود
تفکر را زمانی انجام میدهیم که درباره موضوعی سردرگم بوده و میخواهیم آن را بفهمیم. با این کار مجموعه شناختهای ما (باورها، نظرات، نگرشها، اعتقادها و ...) بوجود میآید. احساسات و هیجانات، به حالات درونی ما که میتواند پر انرژی یا مثبت و یا منفی باشد (مثل خشم، شادی، غم، ترس، عشق و ...) اشاره میکند. حیطه حواس پنجگانه یاری کننده ما در امر دیدن، شنیدن و ... هستند. شهود به حسی قوی که ورای همه حسهاست اطلاق میشود. بعضی وقتها به نظر میرسد چیزهای را درک میکنیم که هیچ درکی دال بر صحت آنها نداریم.
یونگ اظهار میکند برخی افراد در حیطة فکری/ حسی رشد میکنند و همه چیز را با دیدگاهی منطقی و استدلالی مینگرند، عدهای دیگر در حیطة احساسات/ شهود، یعنی بر اساس عواطف و هیجانات یا شهود خود به پدیدههای دنیا نگاه میکنند. شما چگونه هستید؟ آیا شدیداً منطقی هستید و نگرشتان بر این پایه است که چیزی را که میبینم، باور میکنم؟ یا اینکه تحت تأثیر شدید احساساتتان قرار دارید و معتقدید که نمیشود مسایل را زیاد تجزیه و تحلیل کرد؟ یا بر اساس شرایط فردی منطقی یا احساسی هستید؟ آنگاه این سوال پیش میآید که در چه شرایطی احساسی و در چه شرایطی منطقی هستید؟
تمرین خودشناسی و برخی توصیهها
گاه این سوالات را از خود بپرسیم:
1- کدام مشخصههای فیزیکی و ظاهری خود را خیلی میپسندیم و کدام را نمیپسندیم؟
2- کدام مشخصههای ظاهری ما شباهت زیادی به ویژگیهای شخصی دارد که خیلی از او خوشمان میآید؟ و دوست داریم کدام ویژگیهای ما تغییر پیدا کند؟
3- کدام مشخصههای ظاهری ما شباهت زیادی به ویژگیهای ظاهری والدین ما دارد؟
- یک ورق کاغذ را برداشته و در جایگاه سوم شخص توصیفی از خود بنویسیم. مثلاً: احمد احمدی مردی است بلند قد که تا سال مقطع لیسانس درس خوانده و ...
سعی کنید بدون ویرایش و با سرعت در مدت 5 دقیقه این کار را انجام دهید. بعد از این تمرین یک بار دیگر به شکل اول شخص این کار را انجام دهید. مثلاً: من مردی بلند قد هستم که تا مقطع لیسانس در خواندهام و ...
- در تمرینی دیگر نام دو نفر از افرادی را که بسیار میپسندید یادداشت کرده و تلاش کنید ویژگیهای شخصیتیِ مثبت و جذابی که دارند را لیست کرده و سپس ویژگیهای شخصیتی خود را با آنان مقایسه کنید. کدام ویژگیهای خود را مایلید تغییر دهید؟
- در تمرینی دیگر میتوانید نام چند نفر (مثل: یک معلم یا استاد، همکار، یکی از والدین، فرزندان و یا خواهر و برادر خود و ...) را یادداشت کرده و توصیف کوتاهی از حضور خود در مقابل هر یک از این اشخاص را بنویسید. مثلاً آیا با آنان احساس آرامش میکنم یا خیر؟ وقتی با آنان صحبت میکنم بیشتر ز چه کلماتی استفاده میکنم؟ و ...
- گاه از خود بپرسیم چه چیزهایی برای من ارزش محسوب شده و یا به چه چیزهایی اعتقاد دارم؟
- آرزو دارید شبیه چه کسی شوید و چرا؟ میخواهید چه کاری انجام دهید؟ نحوه انجام آن چگونه است؟ این کار با کدامیک از ارزشهای شما انطباق دارد؟ بهترین استفادهای که از وقت خود میتوانید انجام دهید، چیست؟
- لیستی از افرادی که شما را میشناسند تهیه کرده و از هر کدام بخواهید سه ویژگی مثبت یا سه مهارت که در شما سراغ دارند را بگویند تا یادداشت کنید.
- فرض کنید با چند تن از دوستان خود قرار گذاشتهاید همدیگر را بعد از پنج سال در یک رستوران را ملاقات کنید، تصور کنید در آن موقع شما در چه وضعیتی هستید. میخواهید چه خصوصیات جدیدی در شخصیت شما اضافه شده باشد؟ میخواهید درآمدتان چقدر شده باشد؟ در زندگی خانوادگیتان چه تغییراتی بوجود آمده باشد؟ و ...
- از خود بپرسید اگر فقط شش ماه به پایان زندگیتان باقی مانده باشد ، در این فرصت باقیمانده چه کارهایی را انجام میدهید.
مقدمه:
تصمیم گیری بخش مهمی از زندگی شخصی و شغلی هر یک از ما را تشکیل می دهد. تصمیم گیرندگان افرادی هستند که که مسئولیت قضاوت یا انتخاب بین دو یا چند راه حل و یا پدیده را به عهده دارند. و این قضاوتها و انتخابها چه در زندگی شخصی و چه در محیط کار , با هر پست و مسئولیت , گاه می تواند بسیار مهم و حیاتی باشد.
همه ما هر روز تصمیم هایی می گیریم که بعضی از آنها بسیار مهم هستند و البته برخی نیز اهمیت کمتری دارند. برخی از این موقعیتهای تصمیم گیری فوری و اضطراری بوده و برای برخی دیگر زمان و فرصت بیشتری وجود دارد. به عنوان مثال برای یک نوجوان تصمیم گیری در مورد اینکه ادامه تحصیل دهد یا نه آن را کنار گذاشته و به دنبال شغلی باشد، یا تصمیم گیری برای اینکه آیا پیشنهاد دوستش را برای پرداخت نکردن هزینه ساندویچی که مصرف کرده اند قبول کند یا نه! بسیار مهم هستند.
تصمیم گیری شاخص بسیار مهمی برای شناخت رشد عقلی، عاطفی، اجتماعی و روانی افراد می باشد، بنابراین برای افرادی که به چنین رشدی نرسیده اند ، احتمال بیشتری وجود دارد اجازه دهند دیگران برای آنان تصمیم گیری کنند.
افرادی که درست تصمیم می گیرند، یعنی همه جوانب را سنجیده ، و تلاش می کنند به پیش بینی نتایج احتمالی تصمیم گیری خود دست پیدا کنند، احتمال موفقیت خود را افزایش می دهند و در نتیجه احساس رضایت بیشتری از خود خواهد داشت و مسلما" پی آمد چنین احساسی، اعتماد به نفس بیشتر و روحیه شادتر خواهد بود. و این حالت نه تنها تصمیم گیرنده را ، بلکه اطرافیانش را نیز به استفاده از چنین فرآیندی تشویق می نماید. بنابراین می توان پیش بینی کرد با بدست آوردن و افزایش مهارت تصمیم گیری، بهداشت روانی فرد و اعضاء خانواده ارتقاء پیدا کند.
تعریف:
واژه تصمیم گیری در لغت به معنی اراده کردن، قصد نمودن، و در اصطلاح انتخاب از میان دو یا چند راه کار و یا گزینه را تصمیم گیری می گویند.
بنابراین تصمیم گیری عبارت است از فرآیند ارزشیابی گزینه ها و راه های موجود و همچنین بررسی و پیش بینی عواقب آن برای رسیدن به هدف.
مراحل تصمیم گیری:
اگر قرار است تصمیم گیری به درستی انجام شود نمی توان به طور تصادفی ، به دلخواه و بدون مطالعه به اجرا در آید. بنابراین بهتر است با استفاده از روشی مفید، مؤثر و عملی به این کار مبادرت ورزید.
مراحل درست تصمیم گیری که مورد توافق اکثر نظریه پردازان می باشد عبارت است از:
1- تعیین چالش موجود: در این مرحله چالش یا تصمیمی که با آن مواجه هستیم را مشخص کرده و به تعریف مسئله یا مشکل مورد نظر می پردازیم. در این مرحله می توان بر روی یک برگ کاغذ و در چند خط چالش موجود را یادداشت کرده و به بررسی آن پرداخت.
2- جمع آوری گزینه های موجود: در این مرحله با بررسی انتخاب های پیش رو به بررسی اطلاعات موجود درباره راه ها و گزینه های موجود می پردازیم. چه خوب است در این مرحله با استفاده از روش بارش فکری انواع انتخاب های احتمالی را در نظر بگیریم یعنی با آزاد گذاشتن فکر همه گزینه های احتمالی را یادداشت نمائیم و همچنین از نظریات مشورتی دیگران نیز بهره بگیریم. در کاغذی که مراحل مختلف تصمیم گیری را با استفاده از آن انجام می دهیم ، می توان به شکل زیر مرحله دوم را یادداشت کنیم:
انتخاب هایی که پیش رو دارم:
انتخاب شماره 1 : ---------------------------------------------------------------
انتخاب شماره2 : ----------------------------------------------------------------
انتخاب شماره 3 : ---------------------------------------------------------------
3- بررسی عواقب هر انتخاب: در این مرحله تلاش می کنیم با استفاده از نیروی فکر و تخیل خود و همچنین نظرات دیگران به بررسی پی آمدهای مثبت و منفی هر کدام از انتخاب ها در مرحله قبلی بپردازیم. در همان کاغذ پس از یادداشت مرحله دوم می توان مرحله سوم را به شکل زیر انجام داد:
عواقب هر انتخاب:
مثبت منفی
---------------------------------- ---------------------------------------------------------------- ---------------------------------------------------------------- ---------------------------------------------------------------- ------------------------------
4- مرحله تصمیم گیری: در این مرحله تصمیم نهائی که در واقع بهترین گزینه از میان انتخابهای مرحله دوم می باشد اتخاذ شده و به مرحله اجرا گذاشته شده و چنانچه نتیجه تصمیم ما در کوتاه مدت مشخص گردد ، مورد ارزشیابی قرار می گیرد. این مرحله را در کاغذ خود به شکل زیر یادداشت می کنیم:
تصمیم نهائی: ------------------------------------------------------------------
دلایل من برای این تصمیم: ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
توصیه ها:
1- در تصمیم گیری بهتر است از مشورت با افراد آگاه، متخصص و با تجربه بهره بگیریم.
2- به عواملی که در تصمیم گیری با اهمیت هستند دقت کنیم. عواملی مثل اطلاعات موجود، محدودیت زمانی، پی آمدها، اطلاعات نادرست، تاثیر و فشار دیگران و هنجارهای جامعه بر تصمیم گیری ما، خطرات احتمالی و غیره.
3- در نظر داشته باشید که عواملی دیگری نظیر دوستان ، ارزشهای موجود رسانه ها، مذهب ، فرهنگ ، بخت و اقبال و آرزوی والدین ممکن است بویژه بر روی نوجوانان بیشتر تاثیر بگذارد. چه خوب است گاهی در محیطی صمیمانه درباره این عوامل در خانه با یکدیگر صحبت کرده و نظر فرزندان را راجع به این عوامل و عوامل دیگر بپرسیم.
4- می توان از فرزندان درباره برخی از مخاطره آمیزترین تصمیم هایی که یک نوجوان ممکن است اتخاذ کند سوالاتی مطرح کرده و درباره آن بحث های جالبی داشته باشیم.
5- درباره پی آمدها و بررسی عواقب تصمیم ها می توان با کمک اعضاء خانواده به بحث در مورد این موضوع پرداخت که آیا برخی از این پیآمدها به ما اخطار می دهد که بلافاصله انتخاب خود را تغییر دهیم؟ به عنوان نمونه اقدامی که با به خطر انداختن سلامتی یا زندگی همراه است، یا خطر دستگیری و زندانی شدن، خطر از دست دادن اعتماد دیگران و غیره.
6- در نظر داشته باشیم که برخی از عواقب منفی، با احساسات یا ارزشهای انسانی مربوط است، مثل احساس گناه برای انتخاب خلاف ارزشهای خود، احساس ناخوشایند به دلیل انجام عملی که والدین ، دوستان، یا مذهب آن را تأیید نمی کند و یا این احساس که مورد سؤ استفاده و بهره برداری دیگران قرار بگیریم.
7- برای تمرین بیشتر و کسب مهارت در پیش بینی عواقب و پی آمدهای احتمالی هر تصمیم می توان با شرکت اعضاء خانواده سوالاتی را مطرح کرده و از هر کس بخواهیم پاسخهای خود را روی یک برگ کاغذ نوشته و پس از اتمام درباره پاسخ هر کدام از افراد به بحث و بررسی پرداخت. سوالاتی از قبیل :
چه اتفاقی می افتد اگر : به دانشگاه برویم؟ ، ترک تحصیل کنیم؟ ، هرگز ازدواج نکنیم؟ با اتومبیل یکی از دوستان که گواهینامه ندارد مسافرت کنیم؟
یا موارد دشوارتری همانند مثال زیر:
حسن در مدرسه به سختی پیشرفت می کند و هنوز یک سال و نیم تا تمام کردن مدرسه فاصله دارد. پسر عمویش به او می گوید که در شرکت ساختمانی پدرش کاری برای او سراغ دارد. دستمزد کار خوب است و حداقل شش ماه باید در آنجا بماند. حسن باید ترک تحصیل کند، اما در مقابل پول خوبی بدست می آورد. او چه باید بکند؟ عواقب احتمالی تصمیم او چه خواهد بود؟
8- به یاد داشته باشیم برای اتخاذ یک تصمیم خوب ، افراد بویژه نوجوانان نیاز دارند قبل از هر چیز درباره تمایلات، ارزشها، باورها و هیجانات خود اطلاعاتی داشته باشند (خودآگاهی).
9- یکی دیگر از مهارتهای پیش نیاز برای تصمیم گیری خوب ، مهارت انتخاب هدف است. به عبارت دیگر فردی که اهداف کوتاه مدت و بلند مدت خود را در کلیه شئونات زندگی مشخص کرده باشد ، راحت تر و مناسبتر تصمیم می گیرد.
10- همانطور که گفته شد بهتر است در تصمیم گیری از مشورت دیگران بهره بگیریم. بنابراین پیش نیاز مطلوب دیگر این است که شخص ، بویژه نوجوانان از مهارتهای ارتباط بین فردی برخوردار باشند.
11- در تصمیم گیری های فوری و در موقعیتهای ویژه یا در زمانهای بحرانی ممکن است فرد به دلیل فشارها و تنش هایی که در روابط خود با دیگران با آن روبرو می شود یا به دلیل شرایط محیطی، در تصمیم های خود لجبازی کرده و ضعیف ، غیر منطقی و عجولانه تصمیم گیری کند. بنابراین یکی دیگر از پیش نیازهای مناسب برای اتخاذ تصمیم ، ارتقاء مهارتهای مدیریت خود و هیجانات می باشد که به شخص کمک می نمایند تا هیجانات خود را کنترل کرده و منطقی تر تصمیم گیری نمایند.
12- مطالعه زندگی نامه انسانهای موفق در عرصه علم ، ادب ، اقتصاد و غیره می تواند زمینه را برای تصمیم گیری های مناسب در آینده هموارتر سازد.
در ادامه توجه شما را به دو مقاله جالب دربارة تصمیمگیری از مجله همشهری جوان جلب میکنم:
|
مقدمه
اکثر قریب به اتفاق زوجهایی که با پیوند زناشویی، زندگی مشترک خود را آغاز میکنند در رویاهای خود تصاویر زیبا و لذت بخشی از فرزند یا فرزندانی که قرار است در آینده داشته باشند را در ذهن ترسیم میکنند و در انتظار شکفته شدن ثمرة زندگی زناشویی روزهای پر از امیدی را پشت سر میگذارند. بدون شک برای تعداد زیادی از والدین داشتن و پرورش فرزند، تجربهای بالقوه لذت بخش و جذاب است، اما هستند مادران و پدرانی که با به دنیا آمدن و بزرگ شدن تدریجی فرزندشان ، کاخ آرزوها و امیدهای خود را سرنگون و تخریب شده میبینند. آنان اغلب رفتارهای ناسازگارانة فرزند خود را با صفاتی مثل لجباز، پرخاشگر، گستاخ، حاضرجواب، وروجک، قانونشکن، بهانهگیر، دروغگو، شلخته، بیاعتنا، عصبی و ... بیان میکنند.
غالباً زوجهای جوان برای فرزندپروری آموزش ندیدهاند و برای برخورد درست و سازنده با رفتارهای ناسازگارانه آمادگی ندارند. بنابراین عدهای از آنان به زور و تهدید متوسل شده و عدهای دیگر پرچم تسلیم را به فرزندان خود نشان میدهند، عدهای نیز با آزمایش و خطا تلاش میکنند تا روشهای بهتری برای کنترل فرزندان خود پیدا کنند.
آنچه مسلم است این است که نمیتوان ادعا کرد یک روش صحیح با فرمولی ثابت برای تربیت فرزندان وجود دارد. تفاوتهای فردی و ویژگیهای منحصر به فرد هر کدام از فرزندان لزوم اتخاذ روشهای اختصاصی را نشان میدهد. با این همه به علت وجود نقاط مشترک بین تمام کودکان و نوجوانان میتوان از راهکارهای ارایه شده توسط متخصصان بهره گرفت تا شرایط پرورش آرام و لذتبخش فرزندان، مهیا شود.
منظور از رفتارهای ناسازگار چیست؟
قبل از هر چیز بهتر است به درک مشترکی از رفتارهای ناسازگار برسیم. کودکان و نوجوانانی که رفتارهای ناسازگار از خود نشان میدهند غالباً چالشهای فراوانی را برای والدین خود بهوجود میآورند. رفتارهایی از خود نشان میدهند که تأثیر منفی بر اطرافیانشان گذاشته و واکنشهای ناخوشایند این افراد نیز متقابلاً به خودشان باز میگردد. درواقع با رفتار خود احساس بسیار بدی در طرف مقابل خود ایجاد میکنند، احساساتی مثل خشم، اضطراب، ترس، شرم و حتی حقارت و ضعف.
روانشناسان معمولاً رفتارهای ناسازگار را در سه طبقه تقسیمبندی میکنند:
1- اختلال بیش فعالی و کمبود توجه
2- اختلال لجبازی و نافرمانی
3- اختلال سلوک
گرچه شباهتهای زیادی بین این سه طبقه وجود دارد، ولی ویژگیهای متمایز کنندهای هم در آنها وجود دارد. ممکن است علایم هر سه طبقه در یک کودک دیده شود.
مشکل اصلی کودکان بیشفعال این است که نمیتوانند رفتارشان را کنترل و تنظیم کنند. نمیتوانند رفتاری هماهنگ و مناسب با محیط اطراف نشان دهند که با علامتهایی مثل کم توجهی، حواسپرتی، رفتارهای تکانشی و کمبود تمرکز در اموری که توجه و تلاش ذهنی بیشتری نیاز دارد همراه میباشد. در کارهایی که به آن علاقه داشته و ماهر باشند هیچ تفاوتی با همسالان خود ندارند، از آنجا که ذهنشان بیش از حد مشغول اطلاعات حسی است خیلی سریع حواسشان به محرکهای محیطی جلب شده و از کار یا وظیفة اصلی خود (غالباً تکالیف مدرسه) باز میمانند. وسایلشان را گم میکنند، امور روزانة خود را فراموش میکنند، مرتب حرکت میکنند و نمیتوانند آرام بگیرند، میان صحبت دیگران میپرند، طوری رفتار میکنند گویی نمیتوانند با تأمل به ارزیابی یا پیشبینی حوادث و اندیشیدن به راههای مختلف برای حل مسایل و مشکلات بپردازند. بنابراین اعمالی از آنان مشاهده میکنیم که بدون فکر به عواقب آن صورت گرفته. نوبت را رعایت نمیکنند، ممکن است سریع از کوره در رفته و چیزی را بسوی کسی پرت کنند و رفتارهای جسورانه و خطرناکی از خود نشان دهند.
در اختلال لجبازی و نافرمانی رفتارهای منفی و ناهنجار زیادی دیده میشود. سرپیچی از قوانین روزمره، قهر کردن و قشقرق راه انداختن، بحث و جدل با بزرگترها، آزار و مقصر دانستن دیگران و ناسزاگویی، از کوره در رفتن، زودرنجی، خشونت، کینهتوزی و انتقام گرفتن از علایمی است که ممکن است این دسته از کودکان از خود نشان دهند.
کودکان مبتلا به اختلال سلوک معمولاً به حقوق دیگران تجاوز میکنند و ممکن است با رفتارهایی مثل قلدری و تهدید دیگران، نزاع و کتککاری، استفاده از وسایلی مثل چاقو و ... ، سرقت، تخریب اموال دیگران، فرار از مدرسه و خانه، و غیره همراه است.
عوامل زیادی در ایجاد این اختلالات دخیل هستند. از عوامل زیستی و ارثی گرفته تا مشکلات محیطی و تربیتی. به عبارت دیگر تعدادی از آنان به علت مشکلات قبل از تولد، یا حین تولد و یا حتی بیماریهای مهم زمان طفولیت ساختار عصبی زیستی تحریکپذیرتری نسبت به همسالان خود دارند و عدهای نیز به خاطر وجود پدر یا مادر ناسازگار، بیمار، و یا عدم وجود قانون منصفانه و قاطع در خانه ، چنین رفتارهایی از خود نشان میدهند. مشکلات مالی ، طلاق، اختلاف شدید بین والدین آشفتگیهای روحی و روانی والدین و ... نیز میتواند در بروز این مشکلات نقش داشته باشند.
با رفتارهای ناسازگار چگونه برخورد کنیم؟
برای بهبود رفتارهای ناسازگار فرزندان روشهای مفید و متنوعی توسط متخصصان ارایه شده که تلاش میکنیم به تعدادی از بهترینهای آنها اشاره کنیم:
تحقیقات نشان داده اگر والدین برخی رفتارهای خود را تغییر دهند فرمانبری کودک بیشتر میشود.
اگر والدین خود تحت فشارهای روانی ناشی از زندگی و کار هستند و نمیتوانند رفتار و گفتار خود را کنترل کنند، بهتر است قبل از انجام هر گونه کاری در مورد فرزند خود، به فکر روشی برای کنترل فشارهای خود باشند، و اگر به تنهایی از عهدة آن برنمیآیند، به یک روانشناس یا مشاور مراجعه کنند. البته گاهی نیز والدین افکار غلط و افراطی دربارة فرزند خود دارند. مثلاً: فرزندم این کارها را میکند تا حرص مرا در بیاورد. یا: او باعث ایجاد تمام مشکلات ما در خانه است. چنین افکاری زمینه را برای بوجود آمدن احساسات بسیار بد نسبت به فرزند مهیا میکند و بالطبع بر رفتار آنان نیز تأثیر میگذارد.
بهتر است والدین از ارایه دستورات مبهم ، کلی و تکراری اجتناب کنند. بجای اینکه بگویند: خودت را جمع و جور کن! به طور شفاف و مشخص بگویند که از او چه میخواهند: دوست دارم تا پنج دقیقة دیگر دفتر و کتابهات را از وسط اتاق جمع کنی و آنها را داخل کمد بگذاری.
بجای سخنرانی و بحث و جدل، کوتاه و مؤثر و با لحنی محکم ولی در کمال آرامش به او گوشزد کنیم که رفتارش در ما چه احساسی بوجود آورده و چه تأثیری گذاشته است و اگر دست از این رفتار خود برندارد چه عاقبتی در انتظار اوست. نکتة مهم دربارة این عاقبت این است که باید شدنی و محدود باشد. مثلاً نگوییم: برای همیشه از این خانه خواهم رفت! چون نمیتوانید برای همیشه از خانه بروید. یا نگوییم: دیگر حق نداری تلوزیون نگاه کنی! چون به هر حال بعد از مدتی که حالمان بهتر شد، احتمالاً از نظر خود برگشته و اجازه تماشای تلوزیون را به او میدهیم. پس بهتر است مثلاً بگوییم: امروز از دیدن برنامه کودک محروم هستی. یا: این هفته تو را به پارک نمیبرم.
اگر دستور شما را انجام داد از تشویق او غافل نشویم. پاداشهایی مثل تهیه غذاهای مورد علاقة او، تحسین کلامی، به گردش بردن، اجازه استفاده از وسایل ورزشی یا اسباب بازی و استفاده از سیستم ژتون یا همان ستارهها که با جمع کردن تعداد مشخصی از آنها میتواند به یک چیز مورد علاقه برسد. فقط فراموش نکنیم که به او بگوییم برای کدام رفتارش پاداش دریافت میکند.
نکتة دیگر این است والدین تصور میکنند کودکان قوانین خانه را میدانند، در حالیکه واقعیت چیزی دیگری است. بهتر است زمانی مناسب را برای تأمل دربارة تمام قوانینی که او از آنها سرپیچی کرده اختصاص دهیم. مثل بیرون ماندن از خانه تا دیروقت و غیره. بهتر است با کمک او لیستی از مهمترین قوانین را به ترتیب اهمیت اولویت بندی کرده و روش انجام دقیق آنها و همچنین نوع تنبیه (محرومیت) برای انجام ندادنشان را مشخص کرده ، و با قاطعیت اجرا کنیم.
اگر فرزندمان زود خشمگین میشود و کنترل خود را از دست میدهد، بد نیست روشهای مقابله با خشم و مدیریت آن را آموزش دهیم. یکی از دلایل اصلی عصبانیت و ناراحتی بسیاری از کودکان این است که نمیتوانند احساسات خود را به درستی بیان کنند. میتوان با کمک صورتکهای کارتونی انواع احساسات و نام صحیح آنها را آموزش داد.
علایم هشدار دهندة خشم را به فرزندان آموزش دهیم. برایش توضیح میدهیم که همه خشمگین میشوند، ولی بعضی سعی میکنند خشم خود را طوری مدیریت کنند که به خود و دیگران آسیب نزند. به همراه او لیستی از تمامی علام جسمانی، فکری و رفتاری که به ذهن میرسد را تهیه میکنیم. علایم جسمی مثل: افزایش ضربان قلب، سریع شدن تنفس، عرق کردن، سفت شدن عضلات، داغ شدن بدن و ... ، علایم فکری مثل: ازش متنفرم، میخواهم بزنمش، داره به من زور میگه و ... ، علایم رفتاری مثل: داد زدن، تهدید کردن، لرزیدن، لگد و کتک زدن، گریه کردن و غیره.
میتوان روشهای آرام سازی را آموزش داد، همانند: 1- نفس عمیق (یعنی دم عمیق و بازدم آهسته) 2- تجسم (یک تصویر آرامش بخش مثلاً شناور داخل یک قایق که به آرامی همراه اواج دریا تکان میخورد را تجسم کند یا تصور کند یک ساعت شنی است که عصبانیت مثل دانههای شن به آرامی از بدنش بیرون میروند) 3- روش آدم آهنی و عروسک پارچهای (از او میخواهیم مثل یک آدم آهنی عضلات خود را سفت کند، بعد از 15 ثانیه او را وامیداریم تا عضلات خود را به مدت 15 ثانیه مثل یک عروسک پارچهای شل کند) 4- حرف زدنهای مثبت با خود بمنظور کسب آرامش (مثلاً با خود بگوید: ولش کن، بیخیال، خونسرد باش، نمیگذارم مرا عصبانی کند، نمیخواهد مرا برنجاند شاید برایش مشکلی پیش آمده و غیره) .
والدین بهتر است به یاد داشته باشند که از مهارتهای ارتباطی مثل گوش دادن، ابراز وجود و قاطعیت، حل مسئله و تصمیمگیری استفاده کنند، چراکه بسیاری از ناسازگاریهای کودکان به دلیل عدم مهارت والدین در اینگونه مهارتهاست (جهت کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به بروشورهای مربوطه مراجعه کنید).
گاهی با طرح سوالات جالب میتوان به شکلی جذاب و غیر مستقیم، حل کردن مسائل و تفکر را به او آموزش داد، مثلاً از او بپرسیم:
پسری به نام آرمین مرتباً اشیاء خود را گم میکند و از این نظر معروف شده، کدامیک از موارد زیر را به او پیشنهاد میکنی؟
الف- اتاقش را مرتب کند و هر چیزی را در جای مشخصی بگذارد.
ب- چیزهای مهم راهمیشه با خودش نگه دارد.
ج– کیفش را حداقل هفتهای یکبار مرتب کند.
د- یک جعبه کنار در بگذارد و وسایل مدرسة خود را در آن قرار دهد.
نظریات دیگری که به ذهنت میرسد: ........................................................
آنچه مسلم است هیچ بچهای برای آزار دادن والدین خود به دنیا نمیآید ، برخی کودکان فقط یاد نگرفتهاند چگونه خود را به شما و دیگران نشان دهند و چگونه هیجانات خود را مدیریت کنند.
هوش هیجانی (EQ) به عنوان یکی از عوامل بسیار موثر در موفقیت فردی شناخته شده است.
هوش هیجانی یعنی توانایی مهار تمایلات عاطفی و هیجانی خود، درک خصوصیترین احساسات دیگران، رفتار آرام و سنجیده در روابط انسانی و خلاصه همانطور که ارسطو گفته است:
مهارت نادر به حق عصبانی شدن در حد و اندازه معقول، در زمان مناسب، با دلیل موجه و به شیوه شایسته.
به عبارت دیگر فردی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار است، به خوبی میتواند احساسات خود را مهار کند و آنها را به شکل مناسب بیان نماید.
چنین فردی به دلیل داشتن حس همدلی بالا و کنترل مناسب بر هیجانات خود در روابط بین فردی موفقتر است و در نتیجه از امکانات و موقعیتهای بهتری در زندگی برخوردار میگردد.
مفهوم هوش هیجانی توسط گلمن در سال 1995 رواج یافت.
محقق دیگری به نام بار. آن در سال 1997 پرسشنامهای را برای سنجش هوش هیجانی (EQ) تهیه کرد.
این پرسشنامه شامل 133 مورد و از نوع پرسشنامه خودسنجی بود.
در مجموع موردهای مطرح شده در پرسشنامه (EQ) پنج بعد اصلی را اندازه میگیرند که عبارتند از:
هوش درون فردی، هوش بین فردی، قابلیت انطباق، کنترل استرس و خلق عمومی.
هوش درون فردی به توانایی تشخیص و درک احساسات شخصی، بیان احساسات، عقاید و افکار و دفاع از حقوق فردی به شیوهای غیرمخرب و رها بودن از وابستگی هیجانی اطلاق میشود.
هوش بین فردی به معنی توانایی همدلی یعنی آگاهی، درک و ارزیابی احساسات دیگران و همچنین ارتباط بین فردی به معنی ایجاد و حفظ روابط رضایتبخش دوطرفه (که شامل ابراز و دریافت محبت هستند) میباشد.
همچنین هوش بین فردی بالا به معنای مسئولیتپذیری اجتماعی بالا میباشد.
سازگاری و یا انطباق، شامل توانمندیهای حل مساله، ارزیابی واقعیت و انعطافپذیری است.
کنترل استرس توان تحمل وقایع ناخوشایند و شرایط استرسزا و همچنین مقاومت یا به تاخیر انداختن یک تکانه، سائق یا وسوسه برای عمل کردن میباشد.
خلق عمومی به معنای احساس رضایت از زندگی شخصی، لذت بردن از خود و دیگران و نگاه کردن به نیمه پرلیوان و همچنین حفظ نگرش مثبت در مقابله با دشواریهای زندگی میباشد.
به طور کلی افرادی که EQ یا هوش هیجانی بالایی دارند، سطح بالایی از عاطفه مثبت و سطح پایینی از عاطفه منفی نشان میدهند. این افراد با وجدان و پذیرنده هستند، مشکلات احساسی کمتری دارند و در روابط بین فردی عملکرد بهتری دارند.
وراثت یا محیط کدامیک موثرند؟
بر خلاف IQ یا هوشبهر که بیشتر تحت تاثیر عوامل وراثتی است و در طول زندگی فرد ثابت میماند ( البته گفته شده است می توان آن را به اندازه ایی بالا برد، رضا)، هوش هیجانی احتمالاً بیشتر تحت تاثیر شرایط محیطی است.
دانیال گلمن میگوید: قابلیتهای تشکیل دهنده هوش هیجانی در مجموع تواناییهای اکتسابی هستند اما از طرفی سنجش هوش هیجانی عملاً برخی از جنبههای شخصیت را مانند خوشبینی و استقامت در بر میگیرد، با توجه به اینکه در شکلگیری شخصیت هر دو عامل وراثت و محیط نقش دارند نمیتوان نظر گلمن را درباره اکتسابی بودن هوش هیجانی تائید کرد.
به طور کلی در حال حاضر در مورد اینکه هوش هیجانی یک استعداد ارثی است و یا مجموعهای از تواناییها، قابلیتها و مهارتهای اکتسابی اتفاق نظر وجود ندارد.
به نظر میرسد این امکان وجود دارد که شخص با هوش هیجانی زیاد متولد شود اما در آغاز کودکی این توانمندی به گونهای آسیب ببیند و منجر به کاهش هوش هیجانی شود.
همچنین ممکن است کودکی با هوش هیجانی کم متولد شود اما با الگوی پرورش صحیح هوش هیجانی وی افزایش یابد.
آسیبپذیری هوش هیجانی بالا، بسیار بیشتر از امکان پرورش و رشد هوش هیجانی کم است، به عبارتی دیگر هوش هیجانی تابع این اصل کلی است که نابود کردن همیشه آسانتر از پرورش دادن است.
تقسیمبندی افراد بر اساس IQ و EQ
جک بلوک روانشناس دانشگاه کالیفرنیا افراد را بر حسب جنسیت، IQ و EQ به چهار دسته تقسیم میکند:
مردانی با IQ بالا:
این مردان از روی تواناییهای گسترده عقلانیشان مورد شناسایی قرار میگیرند چنین افرادی جاهطلب، منتقد، لجوج و دارای توانایی بالا در حل مسائل عقلانی میباشند. اما به دلیل هوش هیجانی پایین کمرو، فروتن و نازک نارنجیاند از روابط جنسی خود رضایت ندارند و از نظر احساسی سرد و بیعاطفهاند.
مردانی با EQ یا هوش هیجانی بالا:
چنین مردانی در روابط اجتماعی، متعادل، شاد و سرزندهاند. ظرفیت بالایی برای تعهد و سرسپردگی برای مردم یا اهداف خود دارند، مسئولیتپذیر، دلسوز و با ملاحظهاند. چنین افرادی با خود، دیگران و اجتماع احساس راحتی میکنند.
زنانی با IQ بالا:
از اعتماد به نفس خوبی برخوردارند و در بیان موضوعات عقلانی و اندیشههای خود فصاحت کافی دارند و دارای علایق روشنفکرانه زیادی هستند. آنها درونگرا، مستعدنگرانی، فکر و خیال و احساس گناه هستند، در ابراز خشم خود تامل میکنند و معمولاً آن را غیرمستقیم ابراز میکنند.
زنانی با EQ بالا:
این زنان دوست دارند احساساتشان را مستقیماً بیان کنند، راجع به خود مثبت فکر میکنند و مانند مردان هم گروه خود اجتماعی و گروهگرا هستند، شاد و آسوده خیالاند و به ندرت احساس نگرانی و گناه میکنند.
شکی نیست که برخورداری از هوشبهر بالا به تنهایی برای حل مسائل پیچیده زندگی اجتماعی کافی نیست. به عقیده جک بلوک فردی که از نظر هوشبهر بالا است اما فاقد هوش هیجانی کافی است، تقریباً کاریکاتوری از یک آدم خردمند است، او در قلمرو ذهن چیره دست بوده، اما در دنیای شخصی خویش ناتوان است. نکته قابل ذکر آن است که IQ و EQ را نمیتوان به عنوان دو عامل ضدیکدیگر در نظر گرفت بلکه این دو عامل صرفاً با هم متفاوتند، اگر چه بسیاری ازما نیز هوش هیجانی را با تیزهوشی علمی اشتباه میگیریم، علی رغم عقیده رایج، افرادی که دارای هوشبهر بالا و هوش هیجانی بسیار ضعیف و یا برعکس باشند نادرند یعنی بسیاری از افراد از IQ و EQ بالا تواماً برخوردارند.
برای آزمایش هوش هیجانی خود بر روی لینک پایین کلیک کنید
http://ravanyar.com/Psycologyworld/emotional/emotional.asp
به امید فرداهای پر امید
|
|
به نقل از بیمارستان چشم پزشکی نور