همشهری امارات: خبر ساده است و واضح. نمونه عینی این خبر را آنقدر در اطرافمان دیدهایم که دیگر برایمان عجیب نیست اگر پایگاه خبری نیوکرالا، خبر از آن دهد که در ایالت پن آمریکا پدران طلاق، از برقراری ارتباط با فرزندان خود بیبهرهاند و 71 درصد از فرزندان طلاق تنها با مادر خود ارتباط صمیمانهای دارند. در این میان، کودکانی که به پدرشان گرایش پیدا میکنند و ارتباط خوبی با او دارند، جزو استثناهایی محسوب میشوند که از سر عاطفی بودن، به پدر گرایش دارند. این عده به همان اندازه هم در رابطه با مادر خود احساساتی عمل میکنند و اغلب با مادرشان هم ارتباط عاطفی عمیقی دارند. بسیاری از پدران خانوادههای طلاق گرفته، موقع محبت کردن که میشود، مادر را والد بچه میدانند و پای مسائل خشن حقوقی که به میان میآید، بچه را از آن خود میدانند. به این ترتیب خودشان کودک را از نظر عاطفی به سمت مادر هل میدهند و تصویر منفی از پدر را دامن میزنند. همین سرآغاز آسیبهای روانی زیادی است که به بچههای طلاق وارد میآید. چه در خانوادههای آشفته و چه در خانوادههای از هم پاشیده. طلاق خاموش؛ کودکان خاموش من و تو مسئولیم! طلاق موفق
کارشناسان این ماجرا را ربط میدهند به فشارهای شدیدی که بر روی فرزندان طلاق است و همین موجب شکاف عمیق بین کودکان و پدران میشود که این موضوع تا زمان بزرگسالی کودکان هم ادامه پیدا میکند.
دکتر حسین اسکندری، روانشناس، در این باره میگوید: به طور طبیعی مادر در خانواده قطب محبت تلقی میشود. بگذریم از خانوادههایی که این نقش در مورد مادر صادق نیست و استثنا هستند. اما در کل، این مادر است که از کودکی پاسخگوی مستقیم نیازهای جسمی و عاطفی کودک خود بوده و کودک او را مسئول مستقیم محبت در خانواده میداند. در مقابل پدر معمولا با جا شدن در چهارچوبهای اجتماعی و درگیر شدن در تامین مادی خانواده، به طور غیر مستقیم نیازها را برطرف میکند و به همین دلیل در حاشیه قرار میگیرد.
دکتر اسکندری همین نقشهای خانوادگی را مسئول مستقیم رابطه غیر صمیمانه کودک با پدر میداند و ادامه میدهد: در مقابل کودکان، این ضعف پدران است که مسئولیت را کامل به مادر واگذار میکنند و از محبت کردن به کودک خود امتناع دارند.
مطالعات و تحقیقات روانشناسان نشان میدهد کودکانی که با پدر و مادر ناسازگار و بداخلاق زندگی میکنند، در معرض آسیبهای بیشتری قرار دارند. کودکان شاهد احترام متقابل بین پدر و مادر نیستند و محبت و عاطفه جای خود را به پرخاشگری داده است. در این شرایط، دور از انتظار نیست که کودکان هم مثل والدین، برای تحمل شرایط، به کناره گیری از روند زندگی عادی روی بیاورند و به گفته آسیب شناسان اجتماعی بیشترین افراد بزهکار جامعه را تشکیل دهند.
دکتر حسین فرجاد، آسیب شناس اجتماعی و مدرس دانشگاه تهران در این رابطه میگوید: «بررسی وضعیت کودکان بزهکار نشان میدهد در خانههایی که والدین به طور مستمر با یکدیگر درگیری دارند، نبود روابط عاطفی بین والدین و خشونت، عاملی اصلی در بزهکاری نوجوانان و جوانان محسوب میشود.»
او ادامه میدهد: «فشارهای روانی، مشکلات خانوادگی و درگیریهای والدین، جوانان را به سوی پرخاشگری میکشاند. به خصوص این که در برخی خانوادهها روابط نزدیکی میان پدر و مادر و فرزندان وجود ندارد به همین علت جوانان فشارهای روانی خود را به صورت پرخاشگری در جامعه بروز میدهند.»
این شاید مستقیمترین نتیجه جدایی خاموش پدر و مادر باشد که دامن فرزندان را هم میگیرد. طلاق خاموش به عنوان یک طلاق غیر رسمی، موذیانه در کمین روابط همسران نشسته است و شاید بیراه نباشد اگر بگوییم اصلیترین قربانیان خود را از میان فرزندان خانوادهها انتخاب میکند.
دکتر فرجاد میگوید: «طلاق عاطفی یا طلاق خاموش، جدایی اعلام نشده بین زن و شوهری است که زیر یک سقف زندگی میکنند، خانوادهاند، اما بیگانه از هماند و حتی وجود فرزندان هم این جدایی و بیگانگی را از بین نمیبرد. در این شرایط زندگی زن و شوهر در زیریک سقف از خانه محیطی نا امن میسازد و در این وضعیت بچهها به علت تنش و ناامنی موجود در خانه، نه آرام هستند و نه آرامش دارند و در چنین شرایطی است که والدین تصمیم میگیرند آرامش از دست رفته خود و فرزندانشان را با جدا شدن از هم به زندگی برگردانند. غافل از اینکه طلاق کاریترین تیری است که به سمت آینده فرزندشان پرتاب میکنند.»
آمارها را که ورق میزنیم، فرزندان والدین طلاق گرفته را 2 برابر بیشتر از سایر بچهها دچار رکود فعالیت میبینیم. به گزارش پایگاه خبری آبزرور، یک گروه از محققان کانادایی که روی 4هزار و 784 کودک 2 تا 7 ساله آزمایش میکردند، دریافتند که 82 درصد از کودکانی که با طلاق والدین مواجه بودهاند، با خطر کاهش فعالیت و افت عملکرد روبرو هستند.
اما تاثیر جدایی پدر و مادر به همین جا ختم نمیشود؛ ترس بدون دلیل، بیخوابی، اضطراب و کمرویی، اختلال در تغذیه، لکنت زبان، عقب ماندگی درسی، پناه بردن به مواد مخدر، شکست در زندگی آینده، شب ادراری، انزواجویی و عزلت طلبی، احساس حقارت، احساس ناکامی و شکست، دستاوردهای دیگر طلاق والدین هستند.
تحقیقات پژوهشگران ایالات متحده بر روی بزهکاران ایالت کالیفرنیا ثابت کرده است که ۸۰ درصد از کودکان تبهکار در کالیفرنیا، فرزند خانوادههایی بودهاند که در آنها طلاق رخ داده است. این مسأله به قدری پراهمیت است که جرم شناسان به قاطعیت خانواده نابسامان را در گرو عوامل جرمزا قرار میدهند.
دکتر اسکندری در این باره میگوید: «طلاق به طور مستقیم و یا غیرمستقیم منجر به بزهکاری کودکان میشود. چرا که وجدان اخلاقی و شخصیت فرزند به شدت تحت تأثیر شخصیت والدین قرار دارد و بعد اجتماعیتر رفتارهای نامناسب والدین، به شکل بزهکاری نمود پیدا میکند.»
در طول 30 سال گذشته، هر سال یک میلیون کودک شاهد طلاق والدین خود بودهاند و پیشبینی میشود این رقم در آمریکا تا چند سال آینده به حدی بالا برود که از هر 10 کودک، یکی شاهد سه طلاق یا بیشتر باشد. تعداد کمی از کودکان با والدین واقعی خود بزرگ خواهند شد و در سن بلوغ شاهد از هم پاشیدگی خانوادهشان خواهند بود.
اگر فرزندتان زیاد دچار شب ادراری میشود، اگر مسئولان مدرسه او مدام از دعوا و مرافعه راه انداختنش شکایت میکنند و از عدم پیشرفت تحصیلی او گلایه دارند، احتمالا بیشتر از آن که فرزندتان نیازمند توبیخ باشد، باید از خودتان گلایه کنید. اتفاقا اینجا جایی است که باید یک جوالدوز به خودتان بزنید و یک سوزن به کودکتان! رفتارهای ناسازگارانه کودک، تنها زنگ خطری است که انعکاسی از رفتار والدین محسوب میشود.
حس عدم امنیت در کودکان و شرمندگی از بازگو کردن شرایط خانواده، سرزنش کردن خود، احساس غم و درد و افسردگی، شرایطی هستند که طلاق رسمی و غیر رسمی والدین میتواند در کودکان به وجود آورد و نتیجه آن، روی عملکرد تحصیلی و روابط اجتماعی کودک نمودار شود.
دکتر اسکندری میگوید: «طلاق حس عدم امنیت را در کودکان تقویت میکند. بعضی از بچههای طلاق از حس عمیق ناتوانی رنج میبرند و دچار کاهش اعتماد به نفس و افت عملکرد میشوند. بچههای کوچکتر بعضی وقتها فکر میکنند که والدین در فکر ترک آنها هستند و این حس ناامنی آنها را تشدید میکند. در گیری والدین هم استرس و اضطراب بچهها را شدت میبخشد. در این میان واکنش بچههای بزرگتر عموما انزوا و خلوت است که خود گواه دیگری بر ترس و نگرانی آنهاست. خشم هم یکی دیگر از مظاهر رفتاری است که کودکان به خصوص در مدارس ابتدایی از خود نشان میدهند. خشم بچهها گاه با زیر سوال بردن قوانین خانه و یا وظایفشان جلوه گر میشود. بچههای بزرگتر گاهی آشکارا والدین را شماتت میکنند و گاهی هم در شکل فعال، فرزندان طلاق با بچههای دیگر به زد و خورد میپردازند.»
آبی که ریخته، دیگر ریخته است! والدینی که با یکدیگر سازش ندارند، با هم بودنشان همانقدر خطرناک است که با هم نبودنشان! در این شرایط شاید تنها راه پناه بردن به راه آخر باشد و تلاش برای کم کردن اثرات مخرب آن.
دکتر «لویس اسپرت» روان شناس عقیده دارد، یک زن و شوهر ممکن است نتوانند زندگی زناشویی موفقی داشته باشند ولی با تدبیر و از خودگذشتگی میتوانند به یک طلاق موفق دست پیدا کنند.
او مینویسد: در خانوادههای طلاق هم میتوان روشهایی را در پیش گرفت تا فرزندان دچار کمترین آسیب و ضربه روحی و شخصیتی بشوند و رابطه بهتری با والد دور از خود برقرار کنند. مثلا والدین باید در نظر داشته باشند که نسبت به شوهر یا همسر طلاق گرفته خود حداقل پارهای از مواقع ولو در ظاهر، نرمش و انعطاف به خرج دهند و احساسات منفی خود را کنترل کنند. یعنی از همسر جدا شده بدگویی نکنند و باعث تحریک فرزند خود بر ضد او نشوند. علاوه بر این در بسیاری از خانوادههای طلاق، دیده شده که کودک را به عنوان حربه و سلاحی بر ضد همسر خود و به منظور انتقام گرفتن از او مورد استفاده قرار میدهند؛ پذیرفتن این نفرت اجباری و تحمیلی در احساسات، در تمام ابعاد زندگی کودک مثل شیوه زندگی، شخصیت، برخورد با دیگران و حتی تحصیل و هوش کودک اثرات ناگوار و مخربی به جا میگذارد و حتی ممکن است کودک قبل از هر کس دیگر نسبت به شخص خود و زندگی کینه و نفرت پیدا کند.
لینک خبر: http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=45970
(خانواده هایی که در فضای آن کشمکش، درگیری و سوء رفتار حاکم است):
1- انکار (انکار الکلی بودن و یا اعتیاد به مواد مخدر والدین، نادیده گرفتن مشکلات، نادیده گرفتن شکایات از سوء رفتار جنسی)
2- ناهمسانی، بی ثباتی و غیر قابل پیش بینی بودن.
3- فقدان حس همدلی میان اعضای خانواده.
4- فقدان مرزهای روشن (پرتاب وسایل شخصی اعضای دیگر خانواده، تماس های بدنی نامناسب)
5- معکوس شدن نقش والدین (فرزندان نقش والدین را ایفا میکنند)
6- سیستم خانوادگی بسته (ارتباط با افراد خارج از خانواده محدود و یا منع میشود)
7- پیام ها و گفتگوهای پراکنده، غیر مستقیم و ضد و نقیض.
8- افراط و تفریط در کشمکش ( یا محیط منزل بسیار آرام است و یا جنگ و جدال فراوان در آن حاکم است)
فرزندانی که در خانواده های ناهنجار پرورش می یابند در یکی از 5 نقش زیر در خانواده بسر میبرند:
1- "فرزند محبوب" قهرمان و سوگلی خانواده است کسی که معمولاً نقش والدین را تقلید میکند. و یا صرفاً بدون علت از محبوبیت بیشتری نسبت به سایر فرزندان برخوردار است.
2- "فرزند مشکل ساز" بلا گردان و قربانی خانواده است. کسی که به خاطر همه مشکلات ملامت میشود، و تمام تقصیرها به گردن وی انداخته میشود.
3- "پرستار" کسی که مسئولیت سلامت و حمایت عاطفی خانواده را بعهده دارد.
4- "فرزند گم گشته" فرزند ساکت، آرام و ناپیدای خانواده که خود و نیازهایش نادیده گرفته شده است.
5- "مغز متفکر" فرصت طلبی که از خطاها، نقاط ضعف و لغزش های دیگر اعضای خانواده بهره برداری کرده و به خواسته های خود جامه عمل می پوشاند.
سایر خصایص اینگونه فرزندان:
1- نسبت به دیگران بی اعتماد هستند.
2- در بیان احساسات مشکل دارند.
3- از اعتماد بنفس و عزت نفس پایین رنج میبرند.
4- در برقراری یک رابطه سالم با دیگران مشکل دارند.
5- احساس خشم، اضطراب، افسردگی، تنهایی، درماندگی، شرمساری، گناه و دوست داشتنی نبودن میکنند.
چگونه با گذشته خود کنار بیاییم؟
- شما مسئول اعمال و رفتاری که والدین تان بر شما به عنوان فرزند روا داشته اند نیستید، آنها مسئول هستند. (بنابراین از سرزنش کردن خود دست بکشید و احساس شرمساری و گناه نکنید)
- شما مسئول آن میباشید که هم اکنون با زندگی خود چه کار بکنید، و نه والدین شما. (بنابراین به والدین خود اجازه ندهید شما را کماکان کنترل کنند و از ملامت کردن آنها دست بکشید)
مرحله نخست - از حیث احساسی از خانواده خود جدا شوید،یعنی از جوانب آزار دهنده دوران کودکی،والدین و نقش خانوادگی.
مرحله دوم- در رابطه خود با والدین تان توازن برقرار کنید.
مرحله سوم- زندگی خود را مجدداً تعریف کرده و بازآفرینی کنید.
شفای احساسی همچون شفای جسمی میباشد. وقتی انگشت شما دچار بریدگی میشود، ابتدا آن را شستشو داده و تمیز میکنید و سپس روی آن را با چسب زخم میپوشانید تا آن را از عفونت محافظت کرده باشید. چنانچه پایتان دچار شکستگی شود ابتدا آن را نزد پزشک جا انداخته و سپس روی آن را گچ میگیرید. شفای احساسی نیز به همین منوال است. هنگامی که از لحاظ احساسی دچار جراحت میشوید، شستشوی زخم به مفهوم رویارویی با گذشته حقیقی تان و صحبت کردن درباره آن است. و گچ و چسب زخم که از جراحت محافظت میکند ترک احساسی منزل است. این الزاما به مفهوم ترک فیزیکی از منزل نیست و میتواند شامل انفصال از ارتباط مخرب با والدین و نحوه پرورش تان باشد.
شما قادر نیستید با گفتن "زودتر بهبود پیدا کن" باعث سریعتر ترمیم شدن شکستگی پایتان شوید. برای ترمیم پای شکسته به گچ نیاز است که راه رفتن را برایتان دشوار میسازد. به همین نحو التیام احساسی مستلزم اعمال تغییرات در عادات میباشد که در ابتدا ناراحت کننده و دشوار بنظر خواهند رسید. جدایی احساسی راه را برای ایجاد تعادل در رابطه ی میان شما و والدین تان هموار میسازد. خواه والدین تان در قید حیات بوده و یا فوت کرده باشند. جدایی احساسی به شما این امکان را میدهد تا خود و زندگی تان را از نو تعریف کرده و بازآفرینی کنید، بر اساس اینکه حقیقتاً چه کسی هستید و به کجا میخواهید بروید (به چه اهدافی میخواهید دست یابید) و نه بر اساس والدین و یا گذشته تان.
برای طی مراحل مذکور توصیه میگردد حتما به یک مشاور خبره مراجعه کنید.
راهکارهای غلط کنار آمدن با جراحات و ضربه های عاطفی:
1- نادیده گرفتن و سرکوب احساسات. این عمل سبب میگردد تا شما مهارت های لازم برای کنار آمدن با مشکلات را نیاموخته و به بلوغ هیجانی دست نیابید. این رویه باعث میگردد تا شما گاه عاری از هرگونه احساس باشید و یا عکس آن گاهی اوقات در یک احساس غوطه ور گردیده و نتوانید با آن کنار بیایید.
2- امتناع از برقرای رابطه با دیگران و پنهان کردن تمام آلام و آسیب پذیری هایتان. در پیش گرفتن این رویه در نهایت به تنهایی شما منجر خواهد گردید. همچنین نحوه ی ایجاد صمیمیت و اعتماد سالم را هرگز نخواهید آموخت. در نهایت نیز فرد مستعد آن میشود که به ناچار به افراد ناشایست اعتماد کرده وطرح دوستی بریزد.
3- پناه بردن به مشروبات الکلی، مواد مخدر و یا آرام بخش ها. اما این رویه تنها به مشکلات قبلی شما می افزاید،و دردی از شما دوا نخواهد کرد.
کنار آمدن با والدین کنترلگر:
تنها راه کنار آمدن با والدین کنترل گر در درجه اول گفتگو و مصالحه و در نهایت مبارزه کردن و "نه" گفتن است.
نکته:توجه داشته باشید مادامی که در منزل والدین خود بسر میبرید خواه ناخواه باید تا حدودی تحت کنترل آنها باشید .
| |||||||||||||||
| |||||||||||||||
| |||||||||||||||
|
| |
| |
کاهنی، سیما | |
XI + 251 صفحه، جدول، کتابنامه | |
پایان نامه (فوقلیسانس) -- دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، تهران، 1372 | |
h t t p : / / d a t a b a s e . i r a n d o c . a c . i r | |
پژوهش حاضر یک مطالعه تحلیلی گذشتهنگر است که به منظور تاثیر طلاق بر بروز رفتارهای نابهنجار نوجوانان در شهرستان بیرجند سال 1372 انجام گرفته است . ابزار گردآوری دادهها، پرسشنامه و فرم مشاهده بوده است که در تنظیم آن از آزمون اس .سی.ال 90 استفاده شده است . تعداد 160 نوجوان که 80 نفر آنها بعنوان گروه مورد و 80 نفر گروه شاهد هستند و دارای شرایط مورد نظر پژوهشگر بودند، در این پژوهش شرکت کردهاند. نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل آماری نشان میدهد که میانگین امتیاز افسردگی برمبنای 48 در خانواده گسسته 01ˆ19 و در خانواده پیوسته 68ˆ12 و انحراف معیار در نوجوانان خانواده گسسته 62ˆ8 و در پیوسته 82ˆ8 بوده است . بنابراین امتیاز افسردگی در نوجوانان خانواده گسسته با اختلاف میانگین 33ˆ6 و انحراف معیار 20ˆ0، بیشتر از نوجوانان خانواده پیوسته است . میانگین امتیاز اضطراب برمبنای 32 در خانواده گسسته 1ˆ10 و پیوسته 32ˆ7 و انحراف معیار آن در خانواده گسسته 79ˆ5 و در پیوسته 61ˆ6 بوده است . لذا میزان اضطراب در نوجوانان خانواده گسسته با اختلاف میانگین 68ˆ2 و انحراف معیار 82ˆ0 بیشتر از نوجوانان خانواده پیوسته است . میانگین امتیاز پرخاشگری برمبنای 40 در نوجوانان خانواده گسسته 55ˆ12 و پیوسته 35ˆ7 و انحراف معیار آن در گسسته 67ˆ5 و در پیوسته 03ˆ6 است . لذا میزان پرخاشگری در نوجوانان خانواده گسسته با اختلاف میانگین 2ˆ5 و انحراف معیار 36ˆ0 بیشتر از نوجوانان خانواده پیوسته است . میانگین امتیاز بزهکاری برمبنای 48 در نوجوانان خانواده گسسته 13ˆ6 و در پیوسته 57ˆ2، و انحراف معیار در گسسته 40ˆ5 و در پیوسته 74ˆ2 است ، لذا میزان بزهکاری در نوجوانان خانواده گسسته با اختلاف میانگین 56ˆ3 و انحراف معیار 76ˆ2 بیشتر از نوجوانان خانواده پیوسته است . در مقایسه رفتارهای نابهنجار نوجوانان در خانواده گسسته و پیوسته از دید مربیان دانشآموزان نیز با P<0/001 تائید کننده این نتیجه بوده است . همچنین نتایج نشاندهنده این است که رفتارهای نابهنجار در نزد نوجوانان دختر و پسر متفاوت است . به این ترتیب که میزان افسردگی و اضطراب با اختلاف میانگین 8ˆ3، و انحراف معیار 41ˆ1 در افسردگی و اختلاف میانگین 14ˆ7 و انحراف معیار 44ˆ2 در اضطراب ، در دختران خانواده گسسته بیشتر از پسران بوده است . میزان پرخاشگری و بزهکاری، با اختلاف میانگین 10ˆ3 و انحراف معیار 51ˆ1 در پرخاشگری، و اختلاف میانگین 57ˆ4 و انحراف معیار 63ˆ3 در بزهکاری، در پسران خانواده گسسته بیشتر از دختران است . نظرات مربیان این دانشآموزان نیز با P<0/001 تائید کننده این نتایج بوده است به طور کلی میتوان نتیجه گرفت که میانگین امتیاز رفتارهای نابهنجار در نوجوانان خانواده گسسته 66ˆ47 و در پیوسته 57ˆ30، و انحراف معیار در نوجوانان خانواده گسسته 39ˆ18 و در پیوسته 68ˆ20 است . بنابراین میزان رفتارهای نابهنجار در نوجوانان خانواده گسسته با اختلاف میانگین 09ˆ17 و انحراف معیار 29ˆ2 به میزان 5ˆ1 برابر بیشتر از نوجوانان خانواده پیوسته است . انجام آزمون t بین این دو متغیر یعنی میزان رفتارهای نابهنجار نوجوانان در خانواده گسسته و پیوسته با P<0/001 نشان دهنده وجود اختلاف معنیدار آماری بود و نظرات مربیان این دانشآموزان هم با P<0/001 تائید کننده این نتیجه است . یعنی طلاق در بروز رفتارهای نابهنجار تاثیر دارد. | |
حال که تصمیم نهایی مبنی بر جدا شدن والدین از یکدیگر شده، به راستی این امر چه عواقبی را برای خود آنان و چه مشکلاتی را برای فرزندانشان در بر خواهد داشت؟ هر چند طلاق همواره مراحل قانونی خود را طی می کند و یک سیر منطقی را دنبال مینماید، اما بسیاری از وجوه احساسی آن در بیرون از جلسه دادگاه خودشان را نشان می دهند. والدین موظفند تا با آموزش های لازم در زمینه تاثیرات سوء آن، هم در مورد خود و هم در مورد فرزندانشان آشنایی پیدا کنند
.
زمانیکه سخن از در نظر گرفتن حقوق فرزندان و طرز برخورد با آنها به میان می آید، باید مراقب بود تا هیچ گاه قوانین زیر از ذهن دور نشوند: تنها افرادی که در بطن ماجرای طلاق گرفته اند، اما با این وجود باز هم به فرزندان خود علاقمند هستند، پدر و مادر میباشند.
در حالیکه وکلا، قضات، مشاوران اجتماعی و مسئولان بهزیستی از هیچ تلاشی برای یافتن علایق کودکان کوتاهی نمی کنند، تنها والدین هستند که بر اساس عشق لایزال خود می توانند تصمیمات صادقانه ای در جهت رشد و ارتقای آنها بگیرند. به علاوه پدران و مادران همراهان همیشگی هستند که :
1) حتی زمانیکه طلاق قطعی شده و به مرحله اجرا در می آید، باز هم در کنار فرزندان خود باقی می مانند و به آنها عشق می ورزند
2) پس از جدایی به اندازه کافی در کنار آنها باقی بمانند تا بتوانند تاثیرات سوء طلاق را بر روی آنها از نزدیک مشاهده کنند
3) و نهایتا این قدرت و اختیار را دارند تا تصمیمات مهم را در مورد فرزندانشان اتخاذ نمایند.
خوشبختانه تفاوت کمی میان فرزندان طلاق و کودکانی که در کنار هر دو والدین خود زندگی می کنند، وجود دارد. به همین دلیل چندان دور از تصور نیست که پس از طلاق کودک از نظر روان شناسی همچنان به رشد طبیعی خود ادامه دهد و با سلامت نسبی پرورش پیدا کند. البته باید توجه داشته باشید که این امر یک نتیجه گیری کاملا کلی است و ممکن است در موارد اختصاصی نتیجه با آنچه در این قسمت ذکر شد به طور کلی متفاوت باشد.
مسئله دیگری که در این قسمت باید مورد توجه قرار داد، این است که آیا تغییرات ایجاد شده در رفتار کودکان صرفاً به دلیل ماهیت طلاق و جداشدن والدین از یکدیگر صورت می پذیرند، یا اینکه به دلیل مناقشه هایی است که در خانه از نظر آنها می گذرد. به عبارت دیگر آیا مشکلات فرزندان برخاسته از تغییر در سیستم بنیادین خانواده است، یا اینکه تنها پی آمد درگیری های پی در پی، تنش های اقتصادی، و مراقبت های ناکافی است؟ اگر مبنا را بر روی کشمکش ها و درگیری های خانوادگی و نه جدا شدن پدر و مادر از یکدیگر بگذاریم، آنگاه باید اذعان داشت که تاثیرات سوء آن شایع تر شده و منطقه وسیع تری از مشکلات را به خود اختصاص می دهند. البته اگر بنا را بر اساس چنین فرضیه ای استوار کنیم، تئوری دیگری مطرح خواهد شد: در خانواده هایی که پدر و مادر در کنار هم زندگی می کنند نیز ممکن است فرزندان شاهد جر و بحث و مشاجره های گاه و بی گاه باشند؛
چه کمکی از دست والدین مطلقه بر می آید
والدین باید چه کاری انجام دهند
در مورد طلاق با فرزندان صحبت کنید
اگر آنها به اندازه کافی بزرگ شده اند و معنا و مفهوم زندگی مشترک را درک می کنند، می توانید با دیدی باز وضعیت موجود را برایشان توضیح دهید. سن فرزندان، تعیین کننده طرز بیان و نوع مطالبی است که در طی گفته های خود باید به آنها اشاره داشته باشید.
کودک را نیز در جریان امور قرار دهید:
سعی نکنید از زیر بار مسئولیت های خانوادگی خود شانه خالی کنید. نقش های قبلی خود که قبل از طلاق نیز وجود داشته اند را به دست فراموشی نسپارید.
چیزی بیش از یک حمایت معمولی به آنها ارائه دهید
میزان حمایتی که زن و شوهر هر یک در فرآیند هضم جریان طلاق از محیط بیرون دریافت می کنند، تاثیر بسزایی بر روی حس مسئولیت پذیری آنها در قبال فرزندانشان دارد. تحقیقات گویای این مطلب هستند که 30 درصد از خانم ها و آقایون پس از جدا شدن از همسرانشان دچار افسردگی می شوند. اگر در یک چنین شرایط بقرنجی قرار گرفتید، می توانید به دنبال پشتیبانی و حمایت از جانب اقوام، دوستان، مراکز مشاوره اجتماعی و....باشید. البته باید بدانید که تاثیرات سوء طلاق حتی منابع حمایت شما را نیز تحت الشعاع قرار می دهند. دوستان و خانواده ممکن است به دلیل ثبت تجربه طلاق در زندگی از شما فاصله گرفته و تمایل چندانی به ساپورت فرزندان شما از خود نشان ندهند.
ارتقا توانایی های فردی
قابلیت ها و مهارت های شخصی والدین، ارتباط مستقیمی با توانایی حمایت آنها از فرزندانشان دارد. پژوهش های اخیر به پدر و مادرهای تازه طلاق گرفته پیشنهاد میکند که: 1) توانایی خود را در عرصه شغلی ارتقا بخشند (شغل جدیدی را شروع کنند)؛ 2) گرایشات سنتی خود را در مورد سکس تغییر دهند ( این امر به آنها کمک می کند تا به وسیله اراده با احساسات منفی مقابله کرده و آنها را تغییر دهند)؛ 3) توانایی های فردی خود را به منظور ایجاد روابط جدید اجتماعی افزایش دهند؛ 4) در صدد ادامه تحصیل برآیند ( شاید این امر از نظر اقتصادی چندان مقرون به صرفه به نظر نرسد)؛ 5) درآمد خود را افزایش دهند ( طلاق معمولا باعث می شود تا نحوه زندگی از نظر کیفی، از استاندارهای معقول فاصله بگیرد، به ویژه برای خانم های خانه داری که پس از مدت ها مجبور می شوند از خانه، وارد محیط جدید کاری بشوند)؛ 6) از نظر احساسی خود را متحول کنید و عواطف درونی تان را رشد دهید؛ 7) با یک نیروی تازه در صدد جبران گذشته برآیید و سعی کنید سلامت عاطفی خود را از نو بدست آورید ( ارتباط مستقیمی بین میزان آسیب و توانایی افراد در وقف دادن خودشان با شرایط جدید وجود دارد). هر چه والدین سریعتر و راحتتر بتوانند خود را با شرایط موجود وقف دهند و سریعتر بهبودی حاصل نمایند، این روند در فرآیند بهبودی فرزندانشان نیز تاثیر گذاشته و آنها را قادر می سازد تا زودتر به شرایط آرمانی پیش از طلاق باز گردند.
تعریف تازه از نقش های والدین
کودک باید به طور کامل در جریان امور قرار گرفته و تغییر و تعدیل در نقش های خانوادگی والدینش را به درستی درک کند، او باید بداند از این پس چه کسی، چه نقشی را به عهده خواهد داشت. چه کسی آشپزی می کند؟ و این کار را چه زمانی می تواند انجام دهد؟ کدامیک از آنها از این به بعد او را از کلاس فوتبال به خانه بر میگردانند؟ و ... البته پیش از اینکه اینطور مسائل را با فرزندان خود در میان بگذارید، ابتدا خودتان باید بر سر آنها به توافقق دست پیدا کنید. یکی دیگر از مواردی که به واسطه طلاق تحت الشعاع قرار می گیرد مقوله نظم و انضباط است. چه کسی تصمیمات نهایی را می گیرد و چگونه آنها را به مرحله اجرا خواهد گذاشت؟ باید دانست، یکی دیگر از مضرات طلاق از این قرار است که توقع و انتظارات معقول پدر و مادر از فرزندان کاهش پیدا کرده و به همین دلیل تمایل کمتری برای گفتگو با آنها از خود نشان می دهند و چندان رقبتی به برقراری ارتباط ندارند. می بایست تلاش کنید و تا آنجا که می توانید انتظارات خود را با موارد مشابه آن در پیش از طلاق مطابقت دهید. اگر نسبت به رفتار فرزند خود بی توجهی کنید و روی او کنترلی نداشته باشید، در آینده شاهد تاثیرات زننده این بی توجهی بر روی خصوصیات اخلاقی کودک خود خواهید بود.
ایجاد سازگاری میان کودک و همسالانش
کودکان معمولا از قضیه طلاق پدر و مادر خود خجالت می کشند و از درمیان گذاشتن این موضوع با هم سن و سال های خود به شدت می هراسند. فرزند شما چگونه میتواند این موضوع را با همسالان خود مطرح کند؟ این امر چه تاثیری در رابطه او با جمع دوستانش می گذارد؟ آیا مجبور می شود دوستان قبلی خود را ترک کرده و در پی یافتن دوستان جدیدی براید؟ لازم به ذکر است که نقش والدین در تفهیم این تغییر ناگهانی به فرزندان از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
آسیب هایی که در پی تشخیص اشتباه والدین در ازدواج پدید می آید:
زن و شوهرهایی که از یکدیگر جدا می شوند، به درستی می دانند که خودشان جزء تنها افرادی نیستند که نتوانسته اند زندگی مشترک موفقی را دنبال کنند؛ اما باید این مطلب را نیز در نظر داشت که عواقب طلاق فقط محدود به زن و مرد نمی شود، بلکه کل خانواده را در بر می گیرد. آیا کودک شما هم می تواند قبول کند که مبحث طلاق برای بسیاری از افراد دیگر در سطع جامعه عمومیت دارد؟ پدر و مادر باید به عمق آثار طلاق در فرزندان خود بیندیشند و همواره راههای مکالمه و گفتگو و ارتباط متقابل با فرزندانشان را باز نگه دارند.
پذیرش ازدواج مجدد پدر و مادر:
اگر یکی از والدین و یا هر دوی آنها تصمیم به ازدواج مجدد بگیرند، الزامی است پیش از اینکه دست به هر گونه اقدامی بزنند، تاثیرات بالقوه این امر بر روی کودکان را در نظر گرفته و پیشاپیش خود را برای رویارویی با آنها آماده سازند.
مواردی که والدین باید حتی الامکان از آن اجتناب ورزند
مشاجره و کشمکش:
کودکان به مشاجره های پس از طلاق به مثابه نوعی تفرقه نگاه می کنند و این مسئله سبب می شود میزان آسیب دیدگی آنها از این تعارض خانوادگی افزایش پیدا کند.
ناسازگاری بیشتر والدین:
پس از طلاق، انتظارات والدین از فرزندان خود نسبت به گذشته تغییر پیدا می کند. به علاوه آنها تصور می کنند که نباید اجازه دهند فرزندشان بیش از این از نظر احساسی آسیب ببیند، به همین دلیل در نحوه منطقی انجام وظایف پدری و مادری خود خلل ایجاد کرده و با دید عاطفی و احساسی با قضیه برخورد می کنند. آنها باید مطلع شوند که اگر تنها به خاطر حفظ سلامت روانی کودکانشان هم که شده، باید از نظر تربیتی، یک محیط کاملا پایدار و با ثبات را ایجاد نموده و برای نگهداری و مراقبت فرزندان خود از تکنیک های موثر و علمی بهره بجویند.
حمایت کمتر از فرزندان:
کودکان پس از طلاق نیاز به حمایت عاطفی بیشتری نسبت به گذشته پیدا می کنند. متاسفانه چنین نیازی درست مصادف می شود با موقعی که مدت زمان وجود پدر و مادر در کنار بچه ها کاهش پیدا می کند . آنها باید تا آنجایی که می توانند تلاش کنند تا نیازهای روحی و عاطفی کودکان خود را برآورده سازند.
استفاده ابزاری از کودک بر علیه همسر:
متاسفانه در حین طلاق، خانم ها و آقایون درگیر جنگ های عاطفی با یکدیگر میشوند. هنگامیکه خشم و خشونت بر آنها مستولی می شود، حاضرند تا هر کاری که از دستشان بر می آید برای مقابله با طرف دیگر انجام دهند. در این شرایط هیچ قربانی دیگری بهتر از فرزندانشان را پیدا نمی کنند. ابراز خشونت وجوه متفاوتی دارد که میتواند شامل موارد زیر نیز باشد: نسبت دادن صفات نا مناسب به کودک، سلب کردن حقوق مسلم او، اهانت و تهدید های بیجا و بی مورد و غیره. این امر کودک را در موقعیت روحی نامطلوبی قرار داده و سبب می شود تا احساس ناکامی عاطفی و اضطراب غیر قابل وصفی در او ایجاد شود.
دو گانگی و تغییر مالکیت در والدین
گاهی اوقات یکی از طرفین، برای خوار کردن طرف مقابل، او را در نظر فرزند کوچک میکند و دست به تحقیر جایگاه اجتماعی او میزند. با استناد به دلایل روان شناختی، جدایی فرزند و ایجاد فاصله میان او و پدر یا مادر مسئله خوشایندی نبوده و عواقب خطرناکی را در آینده و حال او به وجود خواهد آورد.
فاکتورهای کلی موثر بر میزان آسیب
مطالبی که در این قسمت از نظر شما خواهد گذشت، حالت کلی داشته و تقریبا به صورت تعمیم داده شده بیان شده اند. شاید برخی از آنها راجع به یک موضوع خاص صحت داشته باشند ولی برای شرایط مشابه دیگر، صادق نباشند.
کیفیت رابطه
اگر ارتباط فرزند با پدر و مادر در سطح بالایی باشد و از نظر عاطفی وابستگی شدیدی نسبت به آنها داشته باشد، پس از طلاق، آسیب های بزرگتری متوجه او خواهند بود. تصور عام از این قرار است که اگر فرزند بتواند در جریان طلاق، ارتباط مناسبی با یکی از والدین خود برقرار کند، آنگاه آسیب کمتری دیده و از ضرر و زیان مشاجرات خانوادگی در امان خواهد بود. اما "لاتزک" و همراهانش بر طبق بررسی های علمی که در سال 1996 انجام دادند، به این نتیجه رسیدند که این باور از دیدگاه علمی، هیچ گونه جایگاهی ندارد و کودک می بایست با هر دو نفر (یعنی هم پدر و هم مادر) رابطه مناسبی برقرار کند.
مهیا کردن محیط خانه
سن کودک نقش مهمی را در برداشت او از طلاق بازی می کند. همچنین محیط خانه نیز درک او را نسبت به موضوع جدایی تحت الشعاع قرار می دهد. تحقیقات حاکی از این مطلب هستند که تعداد بسیاری از کودکان، محیط خانه را حتی پیش از طلاق، رضایتبخش تصور می کنند و به آن علاقه دارند. پژوهشگران بر این باورند که اگر کودک، به غلط محیط ناخوشایند خانه را در ذهن خود فضایی شاد و سالم بپندارد، انگاه واکنش او نسبت به طلاق حادتر و جدی تر خواهد بود. از سوی دیگر کودکانی که می دانند خانه آنها پیش از طلاق دارای محیط چندان خوشایندی نیست، شاید در ذهنشان بتوانند به این نتیجه دست پیدا کنند که طلاق راه حل مشکل والدینش می باشد. همچنین توصیه می شود مشاجرات خانوادگی در حضور کودک انجام نشود چراکه در غیر اینصورت او از رشد عاطفی و درک منطقی محروم می ماند.
جنسیت کودک
کودکان در صورتیکه نتوانند نیازهای عاطفی خود را در محیط خانه برآورده سازند، به سمت مربی و یا معلم خود متمایل می شوند، کاری که برای دخترها خیلی راحت تر از پسر هاست. با توجه به مطالعات انجام شده در این زمینه، می توان گفت تاثیرات سوء طلاق بر روی فرزندان پسر خیلی بیشتر از دختران است چراکه معمولا در جریان جدایی، پسرها مجبور می شوند از فرد همجنس خود که نقش الگو را برایشان بازی می کرده، جدا شوند. عکس العمل فرزندان پسر به این قضیه شامل موارد زیر می باشد: 1) در مقایسه با فرزندان دختر از نظر اجتماعی سطح پایینی از توانایی ها را از خود بروز می دهند (پسرها اغلب متوقع، ناسازگار، پرخاشگر، نابالغ، و دارای مشکلات درونی شخصی بیشتری خواهند شد)؛ 2) تنبیهات و تعارضاتی که از طرف والدین نسبت به فرزندان اعمال می شود، در مواجهه با فرزند پسر شدید تر است؛ 3) مشکلاتی برای پسران در رابطه با مدرسه، ابراز خشونت، مخالفت با جمع، و عمل بر طبق انگیزه های آنی در آنها ایجاد می شود که به وفور در آنها قابل مشاهده خواهد بود.
ارتباط میان پدر و مادر
مهم ترین فاکتور برای ارزیابی میزان حاد بودن ضربه ای که از جانب طلاق متوجه فرزندان می شود، در ارتباط مستقم با مشاجرات و دعواهای خانوادگی است.
ازدواج مجدد:
هر چند ازدواج مجدد والدین، می تواند پشتوانه خوبی هم از نظر مالی و هم از حیث حمایت و نظارت عاطفی را فراهم آورد، اما متاسفانه شواهد کمی در این زمینه وجود دارد که اثبات کند، ازدواج مجدد، می تواند موفقیت و سلامت کودک را تضمین کند.
سن کودک:
تحقیقات نتایج مختلفی را در این زمینه به فرد ارائه می دهند که در موارد بسیاری با یکدیگر متناقض هستند؛ اما به هر حال باید اذعان داشت که سن کودک در این جریان، نقش مهمی را بازی می کند.
سن کودک، نظریات احتمالی مختلفی را پیش رو قرار می دهد:
نوزادان و کودکان نو پا
اگر چه اطلاعات کاملی در این زمینه در اختیار نداریم، اما مسئولیت تمام امور به عهده خود والدین می باشد. آنها باید تعیین کنند که فرزند، از نظر عاطفی با کدامیک از آنها رابطه تنگاتنگ و شدید تری برقرار کرده. او در سنی است که به سرعت از محیط اطراف تاثیر می پذیرد، بنابراین نیازمند یک محیط کاملا امن و آرام است. والدین باید سعی کنند رفتار خود را مانند گذشته ادامه دهند تا کودک متوجه تغییر خاصی نشده و به رشد سالم خود ادامه دهد. باید توجه داشت که اگر کودک ارتباط شدید تری با مادر داشته باشد و مادر از نظر فیزیکی در دسترس نباشد ( محصل یا شاغل باشد ) این مورد می تواند نتایج نه چندان مطبوعی را به همراه داشته باشد. بررسی های علمی گویای این مطلب هستند که پس از طلاق، برخی از نوزادان برخی از توانایی های قبلی خود را از دست می دهند؛ (به عنوان مثال توانایی کنترل ادرار، تمایل به بغل شدن) این کودکان حالاتشان دائما در حال تغییر است و به نظر می رسد که از چیزی می ترسند. همچنین ممکن است با مشکلاتی در غذا خوردن و خوابیدن نیز مواجه شوند.
سن 3-9
در این سن چون کودکان هنوز وارد مدرسه نشده و با محیط جمعی آشنایی زیادی ندارند، ( به ویژه از سن 3 تا 6 سالگی ) افکار آنها ماهیت خود محوری دارد و خودشان را در مرکز تمام اتفاقات زندگی قرار می دهند، به همین دلیل در تصوراتشان، خود را مقصر اصلی طلاق فرض می کنند و دائما در حال سرزنش کردن خود هستند. در حالیکه خودشان را مقصر فرض می کنند، همزمان این قدرت را نیز به خود می دهند که دو مرتبه پدر و مادر را مجددا کنار هم بیاورند؛ به عنوان مثال با خود تصور می کنند که: اگر من بچه خوبی باشم، پدر، دوباره به خانه بر می گردد. انفصال عاطفی و احساسی کودک چه از پدر و چه از مادر بسیار دشوار است و اگر دقیق تر به قضیه نگاه کنیم متوجه می شویم که بدترین جای طلاق هم همین قسمت می باشد. در این سن، کودک روزنه های اجتماعی کمتری دارد تا بتواند در صورت نیاز به آنها پناه ببرد. نقش والدین در چنین مواقعی به بالاترین میزان خود می رسد. هر چند این گروه سنی نسبت به گروه قبلی از توانایی درک بالاتری برخوردار است و راحت تر می تواند مشکلات را تحلیل و بررسی نماید، اما بازهم به مثابه درک و فهم خود، غم و غصه و اندوه بیشتری را تجربه خواهد کرد. در چنین مواقعی افسردگی در این کودکان به وفور زیاد می شود. هر چه سن کودک در این گروه بالاتر برود، بیشتر می تواند از افکار خودمحورانه فاصله بگیرد؛ اما هر چه سن او به 3 سالگی نزدیک تر باشد، سرزنش های فردی بیشتر شده و خودش را عامل این طلاق می داند؛ هر چه بزرگتر شود، سعی می کند تا با استدلالهای شخصی، یکی از طرفین و یا هر دوی آنها را مقصر بداند.
9 سالگی به بعد
در این سنین، فرزندان دیگر نسبتا به راحتی قادر به تشخیص محیط ناخوشایند خانه هستند. البته طلاق در نظر آنها امری کاملا غریب الوقوع می نماید و بالطبع تحت تاثیر آسیب های شدید روانی و اجتماعی قرار می گیرند. هر چه کودک بزرگتر شود، دوستان و مدرسه می توانند از نظر اجتماعی بیشتر به او کمک کنند. خودش هم بهتر می تواند از پشتیبانی های عاطفی والدین، برای رسیدن به خواستهایش، بهره بگیرد. والدین باید بدانند که هر چه فرزندان بزرگتر می شوند و به مرحله ای می رسند که نوبت برقراری روابط صمیمی با جنس مخالف است، همواره با ترس جلو می روند و همیشه توانایی های خود را زیر سوال می برند که آیا می توانند رابطه را حفظ کنند یا خیر.
تاثیرات روانشناختی طلاق بر روی کودکان
بر خلاف والدین، بچه ها به هیچ وجه نمی توانند خودشان را آماده کنند تا از محیط خانوادگی خارج شوند. برای بیشتر بچه ها زندگی کردن با یکی از والدین تنها به معنای مردن نفر دوم است. پژوهشگرانی با نام های "آماتو" و "کیت" در تحقیقاتی که در سال 1991 انجام دادند، به این نتیجه دست پیدا کردند که : "فرزندانی که مرگ یکی از والدین خود را تجربه می کنند، خیلی راحت تر می توانند نسبت به کودکانی که قربانی طلاق شده اند، با قضیه کنار بیایند." هم پدر و هم مادر باید خودشان را آماده پذیرایی از افکارهای کوکشان مبتین بر مردن دیگر شریک زندگی کنند. ممکن است کودک پیش از طلاق ارتباط عاطفی شدیدی را با یکی از والدین خود برقرار کرده باشد؛ حال اگر شخصی که فرزند از نظر عاطفی به او دلبستگی شدیدی دارد، پس از جدایی نقش کمرنگتری را در پرورش او ایفا کند و همچنین فرد دیگری که بیشتر اوقات درکنار فرزند باقی می ماند اعمال نفر دیگر را خوار کرده و شخصیت او را در نظر کودک تحقیر نماید صرفا با این کار خود موجبات ناراحتی کودک را فراهم می آورد. برخی احساست عمومی در چنین کودکانی عبارتند از: 1)انکار و تکذیب؛ 2)احساس باخت؛ 3) اضطراب؛ 4) ناسازگاری؛ 5) تنهایی؛ 6)خشونت؛ 7) نداشتن ثبات قدم؛ 8) مظالم بدنی ( نظیر: سردرد، بی اشتهایی، حالت تهوع، استفراغ و اسهال)
مشکلات رفتاری مشترک در فرزندان طلاق
طلاق و مسائل روان شناختی که همراه با ان وارد زندگی می شوندف موجب میشوند تا کودک یک سری حالات غیر متعادل را از خود بروز دهد. سوء رفتار و بی انضباطی در خانه و محل تحصیل افزایش پیدا می کند. رفتارهای نامتعارفی که باید مراقب آنها بود به شرح زیر می باشند:
مشکلات تحصیلی
پرخاشگری در مقابل والدین (به عنوان مثال زمانی که برای دیدار یکی از والدین [که مراقبت او را به عهده ندارد] می روند، موقع برگشت به خانه بهانه جویی می کنند)
مصرف الکل و مواد مخدر
گرایش به برقراری رابطه جنسی
تاثیرات دراز مدت احتمالی
در حالیکه طلاق برای تمام کسانیکه درگیر آن می شوند، بسیار دردناک می باشد، تحقیقات دراز مدت در این رابطه نشان داده اند که گذر زمان نقش مثبتی را در این زمینه ایفا می کند. تاثیرات سوء آغاز طلاق، پس از دو سال تقریبا می توانند به دست فراموشی سپرده شوند و شرایط به حالت عادی بازگردد. با این حال بازهم مشکلات احتمالی مداومی حتی تا سال های متمادی پس از طلاق نیز ادامه خواهند داشت. هر چه درگیری میان والدین بیشتر باشد، مشکلات پش از طلاق نیر مدت زمان بیشتری می طلبند تا به دست فراموشی سپرده شوند. از این نوع مشکلات می توان به این موارد اشاره داشت: 1) عدم توانایی کودک در برقراری رابطه با والدین؛ 2) درصد بالای مشکلات رفتاری؛ 3) درصد احتمالی بالای اخراج از مدرسه
تحصیلات:
تحقیقات معین می کنند که احتمال ترک تحصیل فرزندان طلاق نسبت به کودکانی که در کنار پدر و مادر زندگی می کنند، بیشتر است. این حقیقت در مورد خانم ها بیشتر از آقایون صحت دارد. فرضیه بر این است که آنها از نظر مالی کمتر از طرف والدین حمایت می شوند که این امر تاثیر مخرب تری بر روی خانم ها دارد تا آقایان. تحصیلات پایین به نوبه خود مشکلات بسیار بزرگتر و جدی تری را در آینده برای فرد به وجود می آورند.
مشکلات بستری
در نتیجه طلاق برخی از کودکان در زمان بزرگسالی در ربطه خود با جنس مخالف و دیگر روابط رمانتیک خود دچار مشکل می شوند. به دلیل تجربه طلاق در زندگی خانوادگی، آنها همیشه با این ترس زندگی می کنند که امکان خیانت وجود دارد، و تصور می کنند که "الزام به سرسپردگی" از نظر ماهیت، امر بی معنایی است.
مداخله
سن و درمانهای پزشکی
برای کودکان پیش دبستانی مداخله پزشکی باید از طریق گردآوری و نمایاندن نقش خانواده برای کودک به مرحله اجرا در آید. در جلسات باید با کودک گفتگو شود و جایگاه اصلی او را در ذهنش تثبیت کنند. همچنین باید به والدین گفت که توانایی ها تعلیم و تربیتی خود را افزایش داده و از مشاجره های گاه و بی گاه پرهیز نمایند. کودکان در این سن معمولا هیچ تمایلی به صحبت کردن در مورد طلاق و جدایی از خود نشان نمیدهند؛ بنابراین باید در مورد این موضوع بطور غیر مستقیم با آنها صحبت کنید. به عنوان مثال (من بچه ای را می شناسم که از جدا شدن پدر و مادرش، احساس ناراحتی می کند.) به احتمال زیاد تاثیرگذاری با اتکا به چنین شیوه ای مثمر ثمرتر خواهد بود. اما با بچه های بزرگتر، باید بطور مستقیم رفتار نمود. در سنین بالاتر بچه ها راحت تر می توانند خوب و بد را از هم تشخیص داده و احساسات خود را با طرف مقابل در میان بگذارند.
معالجه گروهی
در این بخش بچه ها با بچه های دیگر و به همراه یک مشاور در کنار هم می نشینند و صحبت می کنند. در طول جلسه بچه ها تجربیات و احساسات خود را مطرح می کنند؛ مشاور آنها را با راه حل های متفاوت و تکنیک ها نوین حل مشکل آشنا می کند و همچنین می توانند از حمایت و پشتیبانی همسالان خود نیز بهرمند شوند.
مسئولیت مشترک
اگر پدر و مادر بتوانند بدون جر و بحث و مشاجره هر دو با هم مسئولیت نگهداری از فرزند خود را به عهده بگیرند، آنگاه پژوهشگران معتقدند که این کار هم به نفع والدین است و هم به نفع کودک. با یک چنین برنامه ریزی کودک هم از نظر مالی و هم از نظر اقتصادی تحت حمایت مکفی قرار خواهد گرفت.
سایر منابع کمکی
متخصصان سلامت رفتاری تعلیم دیده اند که چگونه با کودکان و نوجوانان به منظور حل مشکلات روحی و اجتماعی وارده از سوی طلاق ارتباط برقرار کنند. سایر مواردی که می توانید از طریق آن حمایت شوید عبارتند از: روانشاس، مشاور، مامور اجتماعی، روان درمانگر، مشاور مدرسه، معلم، پزشک خانوادگی، پزشک اطفال، عالم مذهبی، بیمه و مراکز خدمات رسانی، مراکز بهزیستی، خدمات اعصاب و روان و...می باشند .
برنا نیوز-امیررضا پرحلم:آمارها نشان می دهد بیشترین میزان ازدواج در بین مردان گروه سنی 20 تا 24 سال بوده است. همچنین بررسی های آماری حکایت از آن دارد که ادعای رسیدن سن ازدواج دختران به 24 و 25 سال صحیح نبوده و بیشترین میزان ازدواج دختران در 6 ماهه اول سال 86 در گروه سنی 15 تا 19 سال ثبت شده است. همچنین تهران، کردستان، کرمانشاه، مرکزی و بوشهر پرطلاق ترین استان های کشور هستند.
نگاه آماری به وضعیت ازدواج و طلاق در کشورمان، صرفنظر از بررسی عمیق علل و پیامدها از این نظر حائز اهمیت است که با یک ارزیابی کمی می توان چالش ها و پیشرفت های حاصله در این حوزه را مورد مقایسه قرار داد.
بررسی وضعیت ازدواج در کشور در شش ماهه نخست سال 1386 حاکی از افزایش ازدواج و طلاق نسبت به مدت مشابه سال قبل است به طوری که می توان گفت ازدواج و طلاق در 6 ماهه نخست سال 86 به ترتیب از رشد 61/11 درصدی و 9/11 درصدی برخوردار بوده است.
این آمارها از سوی دیگر بیانگر آن است که رشد طلاق و ازدواج در مناطق روستایی بیشتر از مناطق شهری بوده است. بنا بر گزارش برنا، برخلاف آمارهای ارایه شده قبلی از سوی مرکز پژوهش های مجلس مبنی بر افزایش سن ازدواج که بلافاصله با تکذیب مسوولان سازمان ملی جوانان روبرو گردید، آمارها نشان می دهد بیشترین میزان ازدواج در بین مردان گروه سنی 20 تا 24 سال بوده است.
همچنین بررسی های آماری حکایت از آن دارد که ادعای رسیدن سن ازدواج دختران به 24 و 25 سال صحیح نبوده و بیشترین میزان ازدواج دختران در 6 ماهه اول سال جاری گروه سنی 15 تا 19 سال را شامل گردیده است.
این آمار که گفته می شد سن ازدواج مردان در حال رسیدن به مرز 35 سال است نیز طبق بررسی های علمی صورت گرفته دقیق نبوده و سهم جوانان 15 تا 29 سال دختر و پسر از ازدواج های صورت گرفته در مدت ذکر شده 5/85 درصد بوده است.
مطابق آمار اعلام شده اداره ثبت احوال مجموع کل ازدواج های 30 سال به بالای زنان در سطح کشور تنها 6/6 درصد بوده که بیشترین آنها متعلق به زنجان و کمترین آن استان یزد را شامل می شده است.
این آمار (ازدواج 30 سال به بالا) در گروه مردان کل کشور 6/13 درصد بوده است که استانهای تهران بیشترین و یزد کمترین سهم را داشته اند.
استانهای کم ازدواج و پر ازدواج
بررسی های استانی ازدواج نیز گویای نکات جالبی است. این بررسی ها نشان می دهد که مردان استان های یزد، خراسان جنوبی و گلستان و زنان یزدی، اصفهانی و ایلامی بیشترین تمایل را به آغاز زندگی مشترک داشته اند.
اما کمترین میزان ازدواج در بین مردان استان تهران، کرمانشاه و ایلام مشاهده شده است. در حالی که بی میل ترین زنان به ازدواج از استان های زنجان، سیستان و بلوچستان و همدان بوده اند.
طلاق در مرز بحران
نتایج یافته های اخیر حاکی از به صدا در آمدن زنگ خطر در حوزه طلاق است. همچنین باید گفت که بسیاری از ازدواج ها به صورت احساسی و نسنجیده بوده است که افزایش میزان طلاق در مناطق روستایی و سپس شهری گواه این مدعاست.
عوامل طلاق
انتخاب نادرست و عدم دقت اولیه در امر همسر گزینی و آشنایی ها و دلبستگی های عاشقانه بی محتوا که طبعا تحمیل نظرات به والدین را در پی داشته از مهمترین عوامل شیوع طلاق در کشور بوده است. همچنین ارزیابی ها نشان داده که صنعتی شدن و توسعه شهرها و حاشیه های شهر و کمرنگ شدن نظام سنتی خانواده گسترده، تغییر شکل روابط افراد به طرز سطحی را موجب شده به طوری که آشنایی های مختصر در خیابان، پارک یا اتومبیل به صورت اتفاقی بیشترین زمینه ازدواج های ناموفق را بوجود آورده است.
با این حال آشنایی دختر و پسر با گزینه های مورد نظر در دانشگاه ها نسبت به موارد ذکر شده از تبعات منفی کمتری برخوردار بوده است. اما در این میان عوامل ثانوی طلاق نیز حایز اهمیت هستند.
گاه شرایط ازدواج با سیر مراحل صحیح انجام می شود اما عوامل اجتماعی فرهنگی، اقتصادی و محیطی منشاء بروز اصطکاک و اختلاف شده و متغیر هایی چون نازایی، ازدواج مجدد مردان، ناامنی اقتصادی ، بیماری های جنسی و نابردباری های طرفین امکان و زمینه از هم گسیختگی خانواده ها را فراهم می آورد.
استان های پر خطر و پاک به لحاظ طلاق
تهران، کردستان، کرمانشاه، مرکزی و بوشهر پرطلاق ترین استان های کشور هستند. آمارهای رسمی حاکی از کمترین میزان طلاق ثبت شده در ایلام، یزد، چهارمحال و بختیاری، سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی است. همچنین در نقاط روستاییِ استان های یزد و قم این میزان صفر (بدون طلاق) بوده است.
رابطه طول مدت زناشویی و طلاق
در این خصوص آمارهای قبل از سال 86 حاکی است که 2/15 درصد کل طلاق ها در فاصله کمتر از یکسال از زندگی زناشویی رخ داده است و بقیه موارد به شرح ذیل است: 9/28 درصد کمتر از دو سال از زندگی زناشویی، 4/39 درصد کمتر از سه سال از زندگی زناشویی، 2/47 درصد کمتر از چهارسال از زندگی زناشویی، 72 درصد کمتر از ده سال از زندگی زناشویی.
افزایش 39 درصدی طلاق در کشور طی 10 سال
ارزیابی ها در این خصوص حاکیست که اولا در فاصله سال های 1370 تا 1380 یعنی طی مدت زمانی ده سال میزان طلاق در کل کشور 39 درصد افزایش یافته است که در این میان استان های تهران با 12/98 و همدان با 28/95 درصد بیشترین طلاق و کردستان و سمنان به ترتیب کمترین طلاق ثبت شده را داشتند. اما بررسی وضعیت طلاق در سال ماقبل 86 از ورود استان های جدید به محدوده خط قرمز طلاق حکایت دارد. در این خصوص باز هم تهران در جایگاه نخست قرار دارد اما بعد از تهران استان های خراسان رضوی، اصفهان، فارس، خوزستان و مازندران قرار می گیرند که این امر بیانگر تحول استانی مقوله طلاق در سطح کشور است. کمترین میزان طلاق نیز در سال 85 به ترتیب در استان های ایلام، چهارمحال و بختیاری، سمنان، خراسان جنوبی، کهکیلویه و بویر احمد و یزد به وقوع پیوسته است. نرخ رشد طلاق در سال 85 در چهار استان به سطح هشدار رسیده که استان های مذکور عبارتند از: گلستان، گیلان، اصفهان، خراسان شمالی
افزایش طلاق در مناطق روستایی
رشد 2/7 درصدی طلاق در مناطق روستایی کشور از دیگر خبرهای نگران کننده ای است که با مد نظر قرار دادن افزایش طلاق در مناطق روستایی در سه ماهه نخست سال 86 ، ابعاد بحرانی تری به خود می گیرد. در این خصوص مناطق روستایی خراسان رضوی، گیلان، فارس، تهران، آذربایجان غربی و کردستان در وضعیت قرمز قرار دارند. همچنین بنا به اعلام مراکز رسمی دلیل صفر بودن میزان طلاق در مناطق روستایی استان های یزد و قم ضعف تشکیلات ثبتی و نبود دفاتر قانونی ثبت ازدواج و طلاق بوده است. همچنین در سال 85 از هر 100 مورد ازدواج 12 مورد به طلاق انجامیده است که این رقم به تدریج در حال رشد است. در مجموع به نظر می رسد که بررسی وضعیت ازدواج و طلاق در کشور به لحاظ افزایش کمی را نمی توان پیشرفتی قابل ملاحظه دانست. در این راستا به نظر می رسد که حلقه مفقوده ای به نام آموزش و فرهنگ سازی همچنان بر سر این دو موضوع سنگینی می کند.
اگرچه پرداختن آماریِ صرف به موضوع ازدواج و طلاق نمی تواند به عنوان یک ملاک مناسب مورد توجه باشد و در این راستا ضرورت توجه همزمان به سیاستگذاری های ملی و فرهنگ سازی قومی را می طلبد، اما باید از رهگذر آمارهای مستند به اهمیت اجتناب ناپذیر پیشگیری قبل از وقوع هر بحران توجه داشته باشیم تا با ارایه راهکارهای پیشگیرانه از افزایش روند صعودی منحنی های طلاق در کشور جلوگیری کنیم.
این گزارش بر اساس تحقیقات و آمارهای موجود در پژوهش "بررسی تحولات ازدواج و طلاق جوانان کشور" و به همت معاونت مطالعات و تحقیقات سازمان ملی جوانان تهیه و منتشر شده است
در روزنامه کارگزاران تاریخ سی و یکم اردیبهشت ماه، مطلبی پیرامون پدیده طلاق و آمارآن منتشر شده بود که نشان می داد وضعیت طلاق در کشور به مرحله بحران رسیده و می رود که کیان خانواده ی ایرانی که روزی استحکامش زبانزد جهانیان بود را در هم بپیچد.
طبق این آمار، بطور روزانه در تهران چهل و دو مورد طلاق ثبت می شود و از هر شش ازدواج، یکی به طلاق می انجامد.
این آمارها مبین آن است که بالا رفتن میزان طلاق مختص تهران نبوده و در سایر شهر های ایران و حتا سنتی ترین آنها نیز در حال رشد و گسترش می باشد.
بی شک یکی از دلایل گسترش طلاق در کشور ما محصول تقابل سنت و مدرنیته است و جامعه در حال گذار ما به دلیل پیچیدگی های زندگی در دنیای مدرن و پرتاپ از دنیایی کهن به جامعه یی جدید که هنجارهای متفاوت، سردرگمی خاصی را در روابط زن و مرد ایجاد نموده است بطوری که درگذشته، مرد بعنوان رییس خانواده و نان آور مطرح بود اما اکنون چنین نیست و به شدت بحث تساوی زن و مرد مطرح است که این باعث تضاد بین زن و مرد شده است.
از ویژگی های دوره ی گذار آن است که هنجار های جامعه تعریف نشده اند و به عکس غرب که مردمانش هویت فردی کاملا تعریف شده اند وتکلیف خود را در آن جامعه می دانند در جامعه ما مردم دچار نوعی سردرگمی می باشند.
در گذشته مردم ملاک ازدواج را تنها عشق و معنویت قرار داده بودند اما در این زمان تنها بعد اقتصاد در نظر است و یکی از عوامل طلاق بالا رفتن توقعات مادی و عدم دسترسی کامل به آن می باشد. همچنین نقش پدر و مادر در ازدواج کم رنگ شده و جوانان با آشنایی با یکدیگر تن به ازدواج می دهند که ممکن است در دراز مدت منجر به طلاق شود.
البته عوامل متعدد و مختلفی می تواند در رویداد طلاق موثر باشد مانند اعتیاد، سطح پایین تحصیلات،اختلاف طبقاتی،عامل مهم اقتصادی،دخالت های خانواده ها.
هم اکنون درد و راههای درمان آن مشخص است بی شک برای جلوگیری از رشد طلاق راهی جز تن دادن به خانواده مدنی (در برابر خانواده ی سنتی) وجود ندارد اما حرکتی جدی از سوی دولت و تشکلهای حوزه ی خانواده دیده نمی شود و کارهایی که از سوی مسوولین امر در این زمینه انجام می گیرد بیشتر مانند نواختن سرنا از سر گشاد آن است لذا با این وضعیت نمی توان امیدی برای کاهش نرخ طلاق در کشور داشت.