خودآگاهی ، توانایی شناخت و آگاهی از خصوصیات ، نقاط ضعف و قدرت ، خواسته ها ، ترس و انزجار است. رشد خودآگاهی به فرد کمک می کند تا دریابد تحت استرس قرار دارد یا نه و این معمولا پیش شرط ضروری روابط اجتماعی و روابط بین فردی مؤثر و همدلانه است.
همدلی
همدلی یعنی اینکه فرد بتواند زندگی دیگران را حتی زمانی که در آن شرایط قرار ندارد درک کند. همدلی به فرد کمک می کند تا بتوانند انسانهای دیگر را حتی وقتی با آنها متفاوت است بپذیرد و به آنها احترام گذارد. همدلی روابط اجتماعی را بهبود می بخشد و به ایجار رفتارهای حمایت کننده و پذیرنده ، نسبت به انسان های دیگر منجر می شود.
ارتباط مؤثر
این توانایی به فرد کمک می کند تا بتواند کلامی و غیر کلامی و مناسب با فرهنگ ، جامعه و موقعیت، خود را بیان کند بدین معنی که فرد بتواندنظرها ، عقاید ، خواسته ها ، نیازها و هیجان های خود را ابراز و به هنگام نیاز بتواند از دیگران درخواست کمک و راهنمایی نماید. مهارت تقاضای کمک و راهنمایی از دیگران ، در مواقع ضروری، از عوامل مهم یک رابطه سالم است.
روابط بین فردی
این توانایی به ایجاد روابط بین فردی مثبت و مؤثر فرد با انسانهای دیگر کمک می کند. یکی از این موارد ، توانایی ایجاد روابط دوستانه است.که در سلامت روانی و اجتماعی ، روابط گرم خانوادگی ، به عنوان یک منبع مهم روابط اجتماعی ناسالم نقش بسیار مهمی دارد.
تصمیم گیری
این توانایی به فرد کمک می کند تا به نحو مؤثرتری در مورد مسائل تصمیم گیری نماید. اگر کودکان و نوجوانان بتوانند فعالانه در مورد اعمالشان تصمیم گیری کنند ، جوانب مختلف انتخاب را بررسی و پیامد هر انتخاب را ارزیابی کنند ، مسلما در سطوح بالاتر بهداشت روانی قرار خواهند گرفت.
حل مسأله
این توانایی فرد را قادر می سازد تا به طور مؤثرتری مسائل زندگی را حل نماید . مسائل مهم زندگی چنانچه حل نشده باقی بمانند ، استرس روانی ایجاد می کنند که به فشار جسمی منجر می شود.
تفکر خلاق
این نوع تفکر هم به مسأله و هم به تصمیم گیری های مناسب کمک می کند . با استفاده از این نوع تفکر ، راه حلهای مختلف مسأله و پیامدهای هر یک از آنها بررسی می شوند . این مهارت ، فرد را قادر می سازد تا مسائل را از ورای تجارب مستقیم خود را دریابد و حتی زمانی که مشکلی وجود ندارد و تصمیم گیری خاصی مطرح نیست ، با سازگاری و انعطاف بیشتر به زندگی روزمره بپردازد.
تفکر انتقادی
تفکر انتقادی ، توانایی تحلیل اطلاعات و تجارب است . آموزش این مهارت ها ، نوجوانان را قادر می سازد تا در برخورد با ارزش ها ، فشار گروه و رسانه های گروهی مقاومت کنند و از آسیب های ناشی از آن در امان بمانند.
توانایی حل مسأله
این توانایی فرد را قادر می سازد تا هیجان ها را در خود و دیگران تشخیص دهد ، نحوه تأثیر هیجان ها بر رفتار را بداند و بتواند واکنش مناسبی به هیجان های مختلف نشان دهد . اگر با حالات هیجانی ، مثل غم و خشم یا اضطراب درست برخورد نشود این هیجان تأثیر منفی بر سلامت جسمی و روانی خواهد گذاشت و برای سلامت پیامدهای منفی به دنبال خواهند داشت.
توانایی مقابله با استرس
این توانایی شامل شناخت استرس های مختلف زندگی و تأثیر آنها بر فرد است . شناسایی منابع استرس و نحوه تأثیر آن بر انسان ، فرد را قادر می سازد تا با اعمال و موضع گیری های خود فشار و استرس را کاهش دهد.
اجزای مهارتهای ده گانه زندگی
خودآگاهی
· آگاهی از نقاط قوت
· آگاهی از نقاط ضعف
· تصویر خود واقع بینانه
· آگاهی از حقوق و مسئولیت ها
· توضیح ارزشها
· انگیزش برای شناخت
مهارتهای ارتباطی
· ارتباط کلامی و غیرکلامی موثر
· ابراز وجود
· مذاکره
· امتناع
· غلبه بر خجالت
· گوش دادن
همدلی
· علاقه داشتن به دیگران
· تحمل افراد مختلف
· رفتار بین فردی همراه با پرخاشگری کمتر
· دوست داشتنی تر شدن (دوستیابی)
· احترام قائل شدن برای دیگران
مهارتهای بین فردی
· همکاری و مشارکت
· اعتماد به گروه
· تشخیص مرزهای بین فردی مناسب
· دوستیابی
· شروع و خاتمه ارتباطات
مهارتهای حل مسأله
· تشخیص مشکلات علل و ارزیابی دقیق
· درخواست کمک
· مصالحه (برای حل تعارض)
· آشنایی با مراکزی برای حل مشکلات
· تشخیص راه حل های مشترک برای جامعه
مهارتهای تفکر خلاق
· تفکر مثبت
· یادگیری فعال ( جستجوی اطلاعات جدید )
· ابراز خود
· تشخیص حق انتخاب های دیگر ( برای تصمیم گیری )
· تشخیص راه حل های جدید برای مشکلات
مهارتهای مقابله با هیجانات
· شناخت هیجان های خود و دیگران
· ارتباط هیجان ها با احساسات ، تفکر و رفتار
· مقابله با ناکامی ، خشم ، بی حوصلگی ، ترس و اضطراب
· مقابله با هیجان های شدید دیگران
مهارتهای تصمیم گیری
· تصمیم گیری فعالانه بر مبنای آگاهی از حقایق کارهایی که می توان انجام داد که انتخاب را تحت تأثیر قرار دهد.
· تصمیم گیری بر مبنای ارزیابی دقیق موقعیت ها
· تعیین اهداف واقع بینانه
· برنامه ریزی و پذیرش مسئولیت اعمال خود
· آمادگی برای تغییر دادن تصمیم ها برای انطباق با موقعیت های جدید
مهارتهای تفکر انتقادی
· ادراک تأثیرات اجتماعی و فرهنگی بر ارزشها ، نگرشها و رفتار
· آگاهی از نابرابری ، پیشداوری ها و بی عدالتی ها
· واقف شدن به این مسئله که دیگران همیشه درست نمی گویند
· آگاهی از نقش یک شهروند مسئول
مهارتهای مقابله با استرس
· مقابله با موقعیتهایی که قابل تغییر نیستند
· استراتژی های مقابله ای برای موقعیت های دشوار ( فقدان ، طرد ، انتقاد)
· مقابله با مشکلات بدون توسل به سوء مصرف مواد
· آرام ماندن در شرایط فشار
· تنظیم وقت
****
منبع : سایت کانون قلم -http://ghalamngo.com - آدرس اینترنتی : http://ghalamngo.com/pages/maghalamt/maharamt_zendegi.htm
خیانت: تحمیل کردن آن آسان است. هر موقع که من یک زوج رامی دیدم خیانت یکی از گیج کننده ترین و پر چالشترین مواجهه من بوده است. بنابراین عوامل غیر قابل پیش بینی و گیج کننده زیادی برای خیانت وجود دارد. مثلاً عکس العمل و طرز برخورد زوجین چگونه باید باشد؟ واکنش دلخور شدن همسر هنگامی که وی می فهمد چگونه است؟ آیا همسر خاطی نادم و پشیمان می شود و به رابطه نامشروعش خاتمه می دهد؟ یا حالت تدافعی می گیرد و دیگران را سرزنش می کند؟بعضی از زوجین پیش خواهند آمد و می خواهند که درباره عشق گذشته خودشان صحبت کنند(بعلاوه هر چیز دیگری در رابطه خودشان) و حال آنکه زوج دیگر در باره هر چیزی به جز عشق صحبت خواهد کرد. یکی از عوامل مهم دیگر-با وجود غیر قابل پیش بینی بودن- دامنه زیاد عواطف شدیدی است که اغلب به طور صریح بیان می شوند.(خشم، یاس، خیانت، تندی، اندوه و محبت)، که هر پیشرفت درمانی را تهدید می کند. در نهایت برای جدایی گریز همیشه وجود خواهد داشت.زوجین چه نقطه ای از عشق را فراموش خواهند کرد. به نظر می رسد تعدادی از زوجین به خوبی پیشرفت خواهند کرد، و ناگهان از خطای خود به الگوی قبل از خشم ، حمله، و حالت دفاعی(ظاهراً) بدون علت یا دلیل بر خواهند گشت. همه این تکرارها و پیامد ها مرا به تلاش وا داشت تا کاری بکنم.همه این راهبردهایی که ابتدا در حرفه ام استفاده کردم دیدگاهی بود که از تجارب خودم به دست آورده بودم، پنهان شدن زیرکانه مانند جلسه مراجعان. پس معنی واقعی آن چه بود که من درتکاپو بودم به آن برسم.پس از گذراندن وقت کافی (از آن لذت خاصی نبردم) به خودم آمدم برای مدلی درمانی که در ارتباط با خیانت زوجین می بایست به کار من کمک کند. آسان به نظر می رسید اما کار مشکلی پیش رو داشتم ! آیا مدل آسیب[1] مناسب است؟ مقدمتاً درمانگر در میان تجارب مراجعان، بی حس کردن هیجانات و سرو سامان دادن تجارب منحرف مقارن با حکایت ارتباط گام بر می دارد. این اغلب به بازگویی حکایات ودیگر عواطف سخت کمک می کند. به هر حال همیشه این مناسب بعضی از زوجین نیست. مدل دیگری که اغلب برای فهمیدن پروسه خیانت به کار می برم مدل سوگ[2] است. در این مدل زن یا شوهر(مخصوص محنت میهمانی است) مجبورند به یک ارتباط قدیمی بگویند"خداحافظ" (یا دست کم انتظار آن را داشته باشند) و کار در تمام مراحل سوگ توسط کوپلر راس[3]شهرت یافته است.این گرایش برای من عقلانی است زیرا به نظر می رسد جنبه ای از سوگواری که اتفاق افتاده، و عواطف آشکار قطعی وجود دارد(ضربه، انکار، خشم، دعوا و ...). هدف مشروط به توانایی حرکت به جلو از مرگ به یک ارتباط جدید—ممکن است تحت الفظی باشد. اگر ارتباط با شکستن یا طلاق گرفتن پایان یابد.علاوه بر مثال مشخص درمان در زمینه ای که بالا مطرح شد من کاربرد نظریه های مخصوص مشاوره که ممکن است فایده کار با خیانت را ثابت کند ملاحضه کردم. مخصوصاً دیدگاه پست مدرنیسم که به نظر می رسد با پتانسیل زیادش مفید باشد. برای مثال نظریه حکایت که درمانگر زوجین را به ظاهر ساختن مشکل(در این نمونه خیانت) تشویق می گند. وبه جای مقصر دانستن همدیگر تماماً در کنار هم تلاش کنند .بطور حتم ممکن است برای بعضی از زوجین سخت باشد که از سرزنش یکدیگر بپرهیزند(مخصوصاً موقعی که یکی از زوجین سخت درگیر خونخواهی است) و به نظر می آید از فعالیتهای اساسی مهم که منجر به خیانت می شود، اجتناب کرد.نظریه دیگر دیدگاه متمرکز بر راه حل[4]، پست مدرنیسم است.در این الگوی درمانی درمانگران در استفاده از زبان مشکل مخالفت می کنند و زوجین را برای جستجوی راه حلهایی که مربوط به نگرانی حاضر است تشویق می کند. یکی از این راههای انجام شده نگاه به زوجین که در گذشته برای مثالهای مشخص یا تجارب یا ارتباط وظیفه ای و سالم چه انجام داده اند. سپس درمانگران زوجین را راهنمایی می کنند تا راهی پیدا کنند و دگر بار آنرا انجام دهند. فایده آن گذشتن از تاثیرات مخرب، و مطالب گذشته را در قالب تازه ای تکرار کردن می باشد، اما امکان دارد بار دیگر از احساسات همسر که تجارب دردناک آن فراموش شده تخطی کند. بنابراین من اینطور فهمیدم که هیچ کدام از دیدگاههای نظری مناسب همه پیچیدگیهایی که در حال حاضر برای زوجینی که با خیانت در ارتباطشان مواجهند، نیست.
در پایان همه اینها ، من در ابتدا کمی احساس دلسردی داشتم و گمان می کردم چیزی برای آموزشم ندارم که اگر خوش بین باشم یا بی کفایت در بدترین حالت حداقل مانند یک زوج درمانگر باشم.در بحث با چند همکار وقتی فهمیدم بیشتر آنها فنون مناسب کاربردی برای موضوعات پیچیده زوجین دارای مشکل خیانت نداشتند احساس راحتی کردم .در حقیقت برای من روشن شد که آموزش رسمی خیلی کمی در حمل این موضوع برای بیشتر زوجین و خانواده درمانگران است. علاوه بر این هنگامی من تشویق شدم، که تحقیقات ویسمن[5]، دیکسون[6] و جانسون[7](1997) که خیانت را مهمترین دلیل ارجاع زوجین به مشاوره دانسته اند را خواندم. خیانت موضوعی است که زوج درمانگران کمترین احساس آمادگی برای کمک دارند. هنگامی که تعدادی از مواردی که در دستم بود مشاهده می کردم فهمیدم که تعداد قابل ملاحظه ای از کتب نوشته شده برای اشخاص بالغی است که همسران آنها فریبکار یا چگونگی تعیین بازسازی ارتباطات انها بود.فنون کمی به کار در کلنیکها برای موضوعات پیچیده زوجینی که برای درمان مراجعه می کنند مفید خواهد بود. منابع بسیار کمی در دسترس متخصصان بالینی قرار دارد(خوشبختانه اکثر نویسندگان همکاری در سهیم شدن فصلهای این کتاب را پذیرفته اند!)
اگر چه بیشترین ترس چالش برای درمانگران رویارویی با خیانت است، به عبارت دیگر هیچ تعهدی برای شما همچون یک زوج درمانگر موضوع حال حاضر با خیانت نیست.به چندین دلیل ، شامل اغلب عواطف نارس حاضر، سطحی از عواطف برای درمان که زوجین دارند(حداقل در آن لحظه)، یا حقیقتی که در بسیاری از زوجین به سرعت آشکار می شود. البته این مورد برای همه زوجین صادق نیست، اما ابن مقدار زیاد انرژی آنی است که با فاش شدن خیانت اکثریت زوجین پیش می آید. سوال این است که چگونه بهترین استفاده را از این انرژی آنی ببریم. همچون یک درمانگر شما می فهمید که زوجین آماده نشان دادن تغییراتند(یا حداقل قبول نشان دادن تغییراتند) برای اینکه روابطشان را بازسازی کنند. ضمناً در حالت تعادل است که صدمات میان سرزنش بیش از حد رنجاندن همسر و پذیرش مسئولیت برای رفتارشان را داشته باشند. بعلاوه توازنی باید بین نگهداری تغییرات زیاد همسران( و ترس یک یا دو زوج) و عدم چالش زوجین برای بررسی پویایی ارتباطی منجر به بحران، برقرار شود. در نهایت شما پی می برید که بیشتر، مهارتهای مشاوران می تواند موفقیت را برای مشاوره زوجین به ارمغان آورد.
موقعی که من سهم قسمتی از این بحرانها را بر روی زوجها و خانواده در مانگر پرسیدم، به افکار و تجاربم رجوع کردم"من باید چه چیزی بیشتر داشته باشم هنگامی که این موضوعات پیچیده را آموزش می دهم؟" من درباره کمبود آموزش برای متخصصین بالینی در این زمینه فکر کردم. و کمبود منابع برای دانشجویان و متخصصان بالینی را بررسی کردم و ابزار منابع تخصصی را از هر جایی که توانستم بهترین اطلاعات از متخصصان بالینی و محققان در زمینه خیانت بیابم مرور کردم.تا کنون نظریه منحصر به فردی که تلفیقی از دیدگاههای مختلف برای آموزش زوجین و موضوعی که مربوط به تمرین زوجها و خانواده درمانگران باشد وجود ندارد. این کتاب سعی خواهد کرد وظیفه اش را به انجام برساند. به نیابت از همه نویسنده ها (از تمام کسانی که سخت کار کردند تا این کتاب را آماده کنند خیلی سپاسگذارم.)، امیدوارم به هدفی که می خواهید برسید.
پول آر. پلزو[8]
سپتامبر 2006
مدتی است خانه دلم را آب وجارو کرده ام.
چشم به راه قدمهای سبزی هستم
که بهار را برایم به ارمغان می آورد
پرده ها را به کنار زده ام ونور را به خانه آورده ام
دره ها را گشوده ام تا چکاوکی از سرزمین عشق
نغمه زندگی را برایم ساز کند
گرده ها را از دل ودیوار دلم زدوده ام
با بارانی از اشک طراوت را خوانده ام
وچشم های خیسم را به در دوخته ام
گوشهایم را به آوای انتظار سپرده ام
.تا روزی که روز من است بیـــاید وآن روز روزی است
که تو خواهی آمد
آسمان را که مینگرم عطر خیالت مجالم نمیدهد...
دوباره از نو بازمیگردم به سر سطر ..
.آنجا که نام زیبای تو نگاشته شده است...
آنجا که نام من آغاز میشود..
.آن لحظه که عشق می روید و من در هوایش
نفس میکشم...فانوس ستاره ها را خاموش میکنم
و چهره ی مهتاب را در پشت ابرها
پنهان میکنم ...تا دستانم در دست های گرم تو جای دارد
چشم هایم را بر روی
هر آنچه دیدنیست میبندم..
تصنیف عشق را برایت زمزمه میکنم...
تا غروب ستاره ها کنارم بمان و بدان که عاشقانه دوستت دارم...
شاید یکی از علل مشکل بودن ترک سیگار این است که تصور میشود فواید و مضرات ترک یا ادامه دادن مصرف سیگار خیلی دیر اتفاق میافتند.
حتما نظرتان وقتی به جدول زمانی زیر نگاهی کنید ، عوض میشود ، بسیاری از فواید ترک سیگار زودرس هستند:
بعد از 20 دقیقه : فشار خون بدن به حد طبیعی برمیگردد. (افزایش فشار خونی که به خاطر اثرات سیگار باشد.)
بعد از 8 ساعت : سطح گاز مونوکسید کربن در خون نصف میشود و سطح اکسیژن به مقدار طبیعی برمیگردد.
بعد از 48 ساعت : احتمال حمله قلبی کاهش خواهد یافت. بدنتان از نیکوتین پاک میشود. حس چشایی و بویایی طبیعی میشوند.
بعد از 72 ساعت : نایژهها شل میشوند ، انرژی بیشتری برای انجام کارهایتان خواهید داشت.
بعد از 2 هفته : مقدار جریان خون افزایش پیدا میکند ، و در طی 19 هفته بعد هم جریان خون همچنان به بهتر شدن خود ادامه خواهد داد.
بعد از 3 تا 9 ماه : سرفه ، خسخس سینه و مشکلات تنفسی کم میشوند ، ظرفیت ریهها 10 درصد بیشتر میشود.
بعد از 1 سال : احتمال سکته قلبی نصف میشود.
بعد از 5 سال : احتمال سکته مغزی در شما ، درست به اندازه یک فرد غیرسیگاری میشود.
بعد از 10 سال : احتمال ابتلای شما به سرطان ریه به اندازه یک فرد غیرسیگاری میشود.
بعد از 15 سال : احتمال حملات قلبی در شما به اندازه یک فرد غیرسیگاری میشود.
بنابراین میبینید که اثرات زودرس ترک سیگار کم نیستند و همین مطلب ، شاید انگیزه شما را برای ترک سیگار بیشتر کند.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
” ارسطو “
حتما تا به حال درباره IQ یا همان بهره هوشی ، خیلی چیزها شنیده اید. و حتما شنیده اید که اگر کودکی IQ بالاتری داشته باشد ، حتما در بزرگسالی انسان تحصیل کرده و موفقتری خواهد بود. شاید به همین خاطر است که تعداد زیادی از والدین ، از همان دوران قبل از مدرسه رفتن ، نگران کیفیت یادگیری فرزند دلبند خود و مدارسی که قرار است او در آنها درس بخواند هستند. غافل از اینکه امروزه تحقیقات علمی ، نشان داده که تنها داشتن هوش عقلانیِ زیاد (که مدارس می خواهند از آن برای گذشتن از سد کنکور استفاده کنند) برای کسب موفقیت کافی نیست و علاوه بر IQ ، کیفیات دیگری نیز لازم است که امروزه به آن هوش هیجانی می گویند.
اما منظور از هوش هیجانی چیست؟
به طور خلاصه هوش هیجانی یعنی : داشتن ظرفیتی برای شناخت احساسات و هیجانات خود و دیگران و استفاده از این هیجانات به نحو مناسب ، برای برقراری ارتباط بهتر با خود و دیگران.
همانطور که در سخنان ارسطو در ابتدای این سخن مشاهده می کنید ، عصبانیت یک هیجان و یا احساس است، و فردی که دارای هوش هیجانی بالاتری باشد می داند این عصبانیت را چه وقت، کجا، با چه کسی و چگونه ابراز کند تا به جای اینکه برایش دردسر تولید کند ، راه گشا باشد.
اینجا لازم است درباره خودِ کلمه هیجان بیشتر بدانیم: هیجان کلمه ای است که در فارسی بیشتر برای احساسات و حالات پر شور و پر انرژی از آن استفاده می کنیم ، ولی در روانشناسی برای بیان تمام حالات احساسی و روانی مثبت و منفی و علایم جسمانی همراه آن به کار می رود. هیجانات مثل خشم، ترس، عشق و محبت، تنفر، امید، ناامیدی، نگرانی، احساس حقارت، غرور، غم و اندوه، شادی، تعجب، شرم، پشیمانی، دلسوزی و …
اهمیت هوش هیجانی در چیست؟
دانشمندان زیادی عقیده دارند که می توان هوش هیجانی را در کودکان و حتی بزرگسالان پرورش و افزایش داد. اما چرا پرورش و رشد هوش هیجانی مهم است؟ به چند دلیل:
۱- بمنظور برخورد با موقعیتهای تهدید کننده و خطرناک: کودک ۳ ساله ای را درنظر بگیرید که در معرض خطر دزیده شدن توسط یک سارق کودک است. بچه ها معمولا به طور غریزی و از راه هیجانات خود متوجه خطرناک بودن موقعیت می شوند. اگر سارق به زور متوسل گردد ، او شروع به داد و فریاد و دست و پا زدن می کند ( کاری که شاید در موقعیتهای دیگر برای شما خوشایند نباشد) که باعث می شود احتمال نجات خود را افزایش دهد. تحقیقات نشان می دهد کودکان دارای هوش هیجانی بیشتر، موقعیتهای خطرناک را سریعتر تشخیص داده و عکس العمل نشان می دهند. و در نوجوانی نیز احتمال کمتری وجود دارد که جذب دوستان ناباب و انحرافات اجتماعی شوند.
۲- به منظور خشنودی و شادی: اگر هدف فرزندپروری، ارتقاء سطح سلامتی کودکان باشد، بنابراین باید برای افزایش یکی از عوامل مهم در سلامتی آنان ، یعنی شادی و خوشحالی در فرزندان تلاش کنیم. مطالعات نشان داده کودکان شاد و سالم در جامعه متمدن ،انسانهایی مسئولیت پذیر و شهروندانی خوب خواهند بود. هر چه هوش هیجانی بالاتر باشد، هیجانات و احساسات به ما کمک می کند تا اطلاعات مربوط به پایه و اساس سلامتی ، یعنی شادی را جمع آوری کرده ، اولویت بندی و پردازش کنیم تا به نحو احسن از آن استفاده گردد. کودکان دارای هوش هیجانی با توسل به مهارت خودشناسی می توانند به ریشه های پنهان شادی و یا غم خود آگاه شده ، و آن را مدیریت کنند.
۳- برای کمک به دیگران: حساسیت و هوش هیجانی بالاتر به کودکان کمک می کند تا نیاز های دیگران را درک کرده و حداقل با همدلی به آنان کمک کنند. با پیروی از هوش هیجانی ، بچه ها می آموزند که احساسات و هیجانات، نیازها و تمایلات همه انسانها به یکدیگر شبیه نیست. رسیدن به چنین درکی به افزایش شفقت و احترام به احساسات و تفاوتهای فردی دیگران منجر می گردد که این خود اساس همدلی (یکی از مهارتهای هوش هیجانی) می باشد. با پرورش هوش هیجانی فزندان ما پی می برند انسانها زمانی کامل می شوند و احساسات بهتری خواهند داشت که با یکدیگر همکاری کنند.
۴- به منظور ایجاد حس مسئولیت پذیری: هوش هیجانی به ما کمک می کند تا از دو طریق فرزندانی با مسئولیت پذیری بیشتر داشته باشیم. ابتدا با آموزش کودکان مبتنی بر اینکه مسئولیت احساسات و هیجانات خود را بپذیرند، به جای اینکه بر این باور باشند که دیگران احساسات آنان را همچون عروسکی تحت کنترل دارند. مثال: به جای اینکه بگوید ” او باعث عصبانیت من شد“ ، بگوید:” من عصبانی شدم“. می توانیم به آنان بیاموزیم ، وقتی احساسات منفی دارند، حق انتخاب نیز دارند، انتخابهایی مثل اقدام کردن، تغییر دادن، ابراز وجود به شکل کلامی یا نوشتاری، یادگیری و اتخاذ دیدگاه های متفاوت. به یاد داشته باشیم هیچکدام از ما بر روی محیط خود صد در صد کنترل نداریم (بچه ها که خیلی کمتر)، ولی بر روی هیجانات خود می توانیم کنترل داشته باشیم. با توسل به مهارتهای هوش هیجانی می توانند بیاموزیند با استفاده از افکار خود هیجانات مثبت تری را تجربه کرده و در نتیجه رفتار مناسبتری از خود نشان دهند. رفتار مناسبتر دو نتیجه دارد، الف- از اینکه خوب عمل کرده اند احساس بهتری نسبت به خود خواهند داشت( که به اعتماد به نفس بیشتر کمک می کند). ب- در دیگران احساس خوبی را ایجاد می کنند (که در روابط اجتماعی آنان مؤثر بوده و این نیز خود عزت نفس را ارتقاء می دهد).
طریق دوم برای مسئولیت پذیری بیشتر این است که به آنان بیاموزیم با استفاده از احساسات خود با روشهای اجتماع پسندتری اقدام کنند، با دو پرسش از خود که راهنمای اقدام مناسب خواهد شد:
۱- ” الآن چه احساسی دارم؟“ ۲- ” او یا آنان چه احساسی دارند؟“
- تحقیقات نشان داده کودکانی که از نظر هیجانی سالم تر و باهوش تر هستند، ویژگیهای زیر را دارند: ۱- یادگیرندگان بهتری هستند. ۲- مشکلات رفتاری کمتری دارند. ۳- درباره دیگران احساسات بهتری دارند. ۴- در مقابل فشار همسالان بهتر مقاومت می کنند. ۵- خشونت کمتری دارند و قادر به همدلی بیشتری هستند. ۶- در حل مشکلات و تعارضها بهتر عمل می کنند. ۷- رفتارهای خود تخریبی (مثل استفاده از مواد مخدر، صرف مشروبات الکلی، …) کمتری دارند. ۸- دوستان بهتر و بیشتری دارند. ۹- بیشتر از دیگران قادرند هیجانات و تکانه های خود را کنترل کنند. ۱۰- خوشحالتر، سالمتر و موفق تر از دیگران هستند.
چگونه هوش هیجانی فرزندان را افزایش دهیم؟
- قبل از هر چیز والدین خود باید درباره احساسات و هیجانات اطلاعات بیشتر و ملموس تری پیدا کنند. توصیه می شود در جلسات گروهی درباره انواع هیجانات مثل شادی و غم، عشق و تنفر، ترس و شجاعت و … صحبتهای سازنده و اکتشافی داشته باشید.
- برای بچه های خیلی کوچک کمک کنید تا لغات و عباراتی که در برگیرنده هیجانات و احساسات می باشد را بیاموزند. والدین هم بهتر است احساسات خود را بیان کنند، مثال:
” احساس بی قراری می کنم“ ، ” احساس ناامیدی می کنم“ ،” احساس شادی می کنم“.
- احساسات آنان را نام گذاری کنید: ” به نظر می رسد ناامید شده ای! “
- احساسات و هیجانات دیگران را نام گذاری کنید( در خیابان ، تلوزیون و کتابهای داستان): ” مثل اینکه آن خانم در فیلم احساس حسادت می کند“.
- از بچه ها بخواهید احساسات خود را نقاشی کنند: ” می تونی خشم خودت را نقاشی کنی؟“ یا ” وقتی خیلی می ترسی قیافه ات چه شکلی میشه؟ آن را برایم نقاشی کن!“
- محیط و فضایی سرشار از احساس امنیت خاطر و حمایت فراهم سازید: برای احساسات ارزش قایل شده و آنها را مورد شناسایی قرار دهید. درباره احساسات به راحتی صحبت کنید. از داد زدن و رفتارهای خشن برای سرکوب احساسات منفی بچه ها اجتناب کنید. صداقت هیجانی را از طریق عشق بدون قید و شرط تشویق کنید.
- وقتی بچه ها بزرگتر می شوند برایشان توضیح دهید که مثلا چرا خشم معمولا یک احساس ثانویه است( قبل از خشم یک احساس دیگر وجود دارد: وقتی با کارنامه خراب فرزندمان روبرو می شویم ، اول احساس ناامیدی می کنیم ، سپس عصبانی می شویم، یا وقتی یک ماشین با سرعت جلوی اتومبیل ما می پیچد، اول می ترسیم بعد عصبانی می شویم و به او ناسزا می گوییم). یا توضیح دهید که هیجانات منفی ما از جمع شدن نیازهای هیجانی برآورده نشده بوجود می آید. همچنین درباره جنبه های مثبت هیجانات ظاهراٌ منفی مثل خشم ، گفتگو کنید.
- بجای نام گذاری بر روی فرزندان با صفات گوناگون ( دست و پا چلفتی، دیوانه، ترسو…) احساسات آنان را نام گذاری کنید (الآن احساس خجالت می کنی، مثل اینکه خشمگین هستی، به نظر میرسه کمی احساس ترس می کنی…)
-برای اینکه فرزندان خود را بهتر بشناسید ، دستور دان، تنبیه، قضاوت، سخنرانی، نصیحت و تهدید کارساز نیست، بلکه گوش دادن به آنان و دقیق شدن به زبان بدن (حالات و حرکات اعضای بدن و صورت) می تواند در این راه مؤثر باشد.
-والدین خود مهمترین الگوی رفتاری و هیجانی فرزندان هستند، اگر تصور می کنید از نظر احساسی و هیجانی احتیاج به کمک و تقویت بیشتر دارید ، حتما از دوستان با تجربه و یا روانشناس و مشاور بهره بگیرد.
به یاد داشته باشید که بزه و جرم و جنایت از احساس ضعف ،احساس ناکامی، احساس تحت کنترل بودن و احساس مغبون شدن بوجود می آید. اسلحه و چاقو ، آتش و سنگ و یا مواد مخدر، جانشین احساس محترم بودن می گردد. بچه هایی که مورد احترام قرار می گیرند نیازی به اسلحه و چاقو برای قدرتمند شدن و یا سیگار برای احساس بزرگی ندارند
![]() |
![]() |